-
ای کاش
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 10:48
خدای خوب و مهربون: دلم می خواد توی وبلاگم از تو بنویسم.دلم می خواد حضور تو مثل نسیمی باسه که لحظه های کاغذی من رو به پرواز در می آره.دلم می خواد که بنویسم چقدر همه از تو دورن.چقدر همه تو رو اشتباه فهمیدن.چقدر همه از دین فراری شدن.کاش میشد همه میفهمیدن تو خدای مهربون دنیای شازده کوچولویی.کاش همه میفهمیدن حضور تو اونقدر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 خردادماه سال 1382 20:24
.....وتو در انتهای جاده مبهم غروب حضور صاف و زلالی را انتظار می کشی لبخند بزن و شاد باش که از سبزی تو لطافت متولد می شود با آرزوی شادی و سبزی همیشگی.(آرزو نکردم سبزی خوردن باشین ها!آرزو کردم همیشه به رنگ گل و درختا باشین و مثل اونا لطیف.)
-
اما همیشه
شنبه 10 خردادماه سال 1382 16:25
الهی به زیبایی سادگی به والایی اوج افتادگی رهایم مکن جز به بند غمت اسیرم مکن جز به آزادگی! (قیصر امین پور) این روزا احساس می کنم با زمان مشکل پیدا کردم.یا من می دوم دنبال زمان یا زمان می دود دنبال من.دعا کنید این چند تا امتحان با قیمانده ام هم به خیر بگذرد!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1382 22:05
*گوشه ای مینشینم کنار علف/نگاه میکنم به سیب/می افتد در آب/ومن خیس این سادگی میشوم(هیوا مسیح)* دوستان عزیز و مهربان و شاد و دوست داشتنی و...(توی ... هر صفتی که دلتون می خواد باشین بذارین!)من می خوام یه حقیقت رو اعتراف کنم.من بلد نیستم به کسی لینک بدم!بنابراین از تمام دوستانی که خواستن بهشون لینک بدم معذرت خواهی می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 خردادماه سال 1382 13:52
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
-
توضیح و پوزش
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 20:50
من به شخصه تضمین میکنم امروز دیگه ننویسم.اما یه موردی پیش اومد که مجبور شدم بنویسم. فرمانروای سرزمین خورشید لطف کرد و برام نظر گذاشت.اما من حواسم نبود نمیدونم چی شد پاکش کردم.فرمانروای عزیز واقعا ممنون.از دلگرمی های نازنین مسافر کوچه های تنهایی هم تشکر.می گما بین خودمون بمونه بده آدم اینقدر ندید بدید باشه که با یه نظر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 19:31
این سومین یادداشتیه که امروز مینویسم.از این به بعد هر وبلاگی که میرم حتما براش نظر مینویسم.شده در حد یک موفق باشین.آخه نمی دونین چقدر برای منه تازه کار دیدن نظراتتون هر چند ۴ تا لذت بخشه.امروز به خاطر داشتن یک وبلاگ خیلی هیجان انگیزناک بودم.از صبح یه عالمه به وبلاگم سر زدم.فکر کنم نصف بازدید کنندگان رو خودم پر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 13:36
*آدم همیشه همه چی از یادش میره الا یادش که همیشه یادشه(حسین پناهی)* وقتی این وبلاگ رو زدم نمی دونستم چی باید توش بنویسم.هر چند خیلی حرفا واسه گفتن دارم اما نمی دونم از کجا باید شروع کنم.فقط به خودم قول دادم از ناامیدی ننویسم.فقط وقتهایی که خیلی دلتنگ شدم یه دردودل مختصر.دوست دارم شما هم کمکم کنید با نظراتتون...
-
لحظه های بارانی
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 13:18
در ترنم نامهربان باران و اشک جاده ها چشم انتظار مسافرند می دانم مسافرت را نمی یابی اما این را بدان همه ما مسافریم تک تک ما خواه نخواه این جاده را می پیماییم با کوله باری از غم و غربت با کوله باری از دلتنگی و خستگی خواه کمی سبکتر وخواه کمی سنگینتر بدان بی بی بارانت در خنکای نسیم و عشق میان این جاده به انتظار قدمهای سبز...
-
لحظه های کاغذی
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 16:21
خسته ام از آرزوها آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی بالهای استعاری لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین آسمانهای اجاری با نگاهی سرشکسته چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده میزهای صف کشیده خنده های...