*مشق شب:من به رای مردم احترام می گذارم،تو به رای مردم احترام می گذاری،او به رای مردم احترام می گذارد،ما به رای مردم احترام می گذاریم،شما به رای مردم احترام می گذارید،آنها به رای مردم احترام می گذارند...

اوه،چقدر سخته مشق شب این روزها!

 

*از فیلم های جشنواره فجر امسال دو تا فیلم دیده بودم.«بید مجنون» و «خیلی دور،خیلی نزدیک».اما فیلمی که خیلی تعریفش رو توی روزنامه ها خونده بودم و دلم می خواست ببینم،«ماهی ها عاشق می شوند» بود.بالاخره هفته پیش توی هیاهوی انتخابات رفتیم سینما.

خب،فضای فیلم خیلی رویایی بود...اسکله لب دریا،رستوران،باغ نارنج،جاده شمال...اونقدر که توی تمام فیلم آرزو می کردی کاش فقط یک لحظه لب اسکله می نشستی...

اما داستان فیلم،یه داستان خطی خیلی ساده.بیش از حد ساده! همه فیلم پر بود از غذاهای مختلف،توی تمام فیلم احساس می کردم سالن سینما پره از بوی سیر داغ!!(لوکیشن اصلی فیلم یک رستوران بود.)این قدر غذا دیدم که احساس می کردم به جای دیدن فیلم دارم کتاب رزا منتظمی میخونم!

فکر می کردم با اسم علی رفیعی به عنوان کارگردان و نویسنده باید منتظر یک فیلم خارق العاده باشم.اما حتی بعضی صحنه ها یاد سریالهای آبگوشتی تلویزیون می افتادم.(مثلا اون صحنه ای که حال آتیه بد شد و بردنش بیمارستان،یا اونجایی که توکا رفت رستوران دنبال رضا.)

در هر صورت من که نفهمیدم دلیل جذابیت «ماهی ها...» و این همه تعریف چیه.شاید اسم کارگردان؟!

اینجا می تونید خلاصه فیلم رو بخونید.

اگر جایی نقد جالبی دیدم از این فیلم حتما لینک می دم.