به یکبار از جهان دل در تو بستم

دست می کشیدم روی شمشادها.باران نیامده بود که شمشاد بازی کنم،اما همین جوری هم نرم بودند و ترد.انگار که خود بهار را لمس کرده باشی.صبح جوری به مامان گفتم یعنی جدی امسال هفت سین نمی اندازیم؟ 

که نگاهم کرد و گفت:حالا اگه می خوای...

من که می خواهم.اما...نه،هنوز چهلم نشده.

فکر کردم اگر امسال هفت سین داشتیم تخم مرغ ها را سبز می کردم.فکر کنم پولک سبز هم داشتم که بچسبانم رویشان.

به جایش می رویم گل می خریم،یک عالمه گل. پدرجان چند روز پیش آمده بود اینجا،خاک گلدانها را عوض کردیم.بعد آمد توی اتاقم،لپ تاپم را نگاه کرد و مجسمه ای که خودش بهم داده بود را نگاه کرد و قالیچه ام را نگاه کرد،بعد بهم گفت اگر رویش مرکب ریختم چه کار کنم که زود جمع شود.

چه داشتم می گفتم اصلا؟شمشادها؟ که کنار تمام بلوارها هستند،توی تمام اتوبانها،و گاهی غبار تمام روزها را می گیرند به خودشان...اما باران که بیاید...

مامان می گفت حالا وقت باران نیست،شیشه ها کثیف می شوند.

بشوند،به درک.من باران ...

آها،عصر را می گفتم که داشتم می رفتم روتختی ام را از خشکشویی بگیرم.همان که آیینه کاری دارد.بعد،کلی یک لنگه پا ایستادم و شمردم که هر نفر چه قدر عیدی ریخت توی صندوق و فکر کردم یعنی من هم باید عیدی بدهم بهشان؟که خوشبختانه لازم نشد بیشتر از این فکر کنم.زده بودند روتختی ام را  گله به گله آبی کرده بودند و گفتند لابد قبلا بوده،خودتان ندیدید،ببینید اینجا هم لکه چای است.می خواستم بگویم چای نیست و معجون من درآوردی خودم است.نشسته بودم روی تخت.رامونا را قایم کرده بودم لای کتابهای درسی.حوصله کنکور فوق لیسانس و تست نداشتم.رامونا می خواندم و خوش بودم که کسی در را باز کرد.خواستم کتاب تست را بیاورم جلو که یعنی درس می خواندم که معجونه ریخت روی تخت.

بعد هم خب آوردم خشکشویی که شما تمیزش کنید دیگر...حالا زده اید آبی اش هم کرده اید؟

نگفتم.

گفت:لابد رویش غذا خورده اید!

بله،ما رسم داریم توی خانه مان به جای سفره روی رو تختی آیینه کاری شده سوغات هند غذا می خوریم،خورشت هامان هم معمولا آبی رنگ است.

نگفتم.

داشتم به اسفندهای آن موقع ها فکر می کردم.به ضیافت های شیرینی پزی.پیرزن هایی که جمع می شدند دور هم و تند تند نان نخودچی ها را قالب می زدند و روی پادرازی ها زعفران نقش می کردند و وقتی سلام می کردی پیشانی ات را می بوسیدند و می گفتند:سلام گل گلاب،عرق بیدمشک.

چرا روتختی را جمع کردم و آمدم خانه؟با این همه لکه آبی چه کار کنم؟

راستی می شود بین این همه خبر خوب آزادی،یکوقتی اسم بابای فائزه هم باشد؟می شود وقتی اسم ها را مرور می کنیم یکیشان بشود محمد نوری زاد؟

راستی می شود فردا اندازه هزار سال کش بیاید؟من عاشق انتظار کشیدن برای آمدن بهارم.شبیه انتظار برای آمدن معجزه ای است که مطمئنی اتفاق می افتد.و بهار هر سال اتفاق می افتد،هر سال...

که بوی سبز ترین فصل سال می آید...

آن روزی که دیگر دستبند سبز بستن جرم نباشد،چه بهاریه ها بنویسیم ما،چه بهاریه ها!

کتابی در انتظار توست،آن را پیدا کن

بسته پیشنهادی ای که پارسال دم عید نوشته بودم،کتابهای خوبی بودند که سال هشتاد و هفت خوانده بودم.برای امسال تصمیم گرفتم فهرستم کتابهای کودک و نوجوان باشد،نه فقط آنهایی که امسال خوانده ام،کتابهایی که فکر می کنم برای عیدی دادن به اطرافیان گزینه های خوبی هستند.هیچ اولویت بندی هم در کار نیست،بعضی کتابها هم با لیست پارسال مشترکند،چون خودم خیلی دوستشان دارم.  

 

 

1.ته کلاس،ردیف آخر،صندلی آخر.لوئیس سکر.ترجمه پروین علی پور.نشر افق

 کتابهای لوئیس سکر معمولا طنز ملایمی دارند.نویسنده روحیات نوجوانها را خوب می شناسد،برای همین شخصیت هایش جاندار و واقعی هستند.برای بعضی مشکلاتشان هم راه حل هایی ارائه می دهد و خوبی اش این است که شعاری نیست و نصیحت هم نمی کند.مدرسه و گروه های دوستی هم نقش پررنگی درکتابهایش دارد.کلا موقع خواندنش خوش می گذرد. کتاب آخرین گودال همین نویسنده -ترجمه حسین ابراهیمی الوند- نیوبری برده و فیلم هم شده.   

 

2.جای خالی می.سین تیا رایلنت.ترجمه نسرین وکیلی.نشر ونوشه(چشمه)

"وقتی عمه محبوب سامر دوازده ساله که او را بزرگ کرده است فوت می کند،سامر و شوهر عمه اش در پی یافتن نیرویی برای ادامه زندگی،تریلی خود را به قصد وست ویرجینیا ترک می کنند."

من خیلی دوستش داشتم.هم به خاطر فضای لطیف کتاب،هم به خاطر برخوردی که برای پذیرش مرگ نزدیکان و عزیزترین ها دارد.فضای کتاب اصلا تلخ نیست،نیوبری هم برده.   

 

3.مجموعه هفت جلدی رامونا.بورلی کلیری.ترجمه احمد کسایی پور.نشر کیمیا(هرمس)

می دانم کتابی نیست که نیاز به معرفی من داشته باشد.رامونا را به لیستم اضافه کردم چون امسال خیلی از افسردگی نجاتم داد.روزهایی که حوصله ندارم،این کتاب به طرز اعجاب آوری شاد و سرحالم می کند.بسکه دوست داشتنی و شاد و بازیگوش و واقعی است این رامونا.حوصله آدم را سر نمی برد،همیشه غافلگیرت می کند.لوس نیست و سرشار است از زندگی.به نظرم هم برای سالهای دبستان مناسب است هم نوجوانان. 

جلد اول از پنچ سالگی رامونا شروع می شود تا برسد به ده سالگی اش.اگر برای بچه ها ی اطرافتان نخریدید برای خودتان بخرید!  

 

چند تا رمان نوجوان خوب دیگر:   

 

4.عروسک پدر.پاتریشیا کالورت.ترجمه شقایق قندهاری.نشر سراج

همان سال اول وبلاگ نویسی در موردش نوشته ام.اینجا   

 

5.با کفش های دیگران راه برو.شارون کریچ.ترجمه کیوان عبیدی آشتیاتی.نشر ونوشه(چشمه)

پارسال نوشتم.اینجا   

 

6.خانه ی خودمان.سینتا کادوهاتا.ترجمه شقایق قندهاری.افق

پارسال نوشتم.اینجا   

 

7.هالینکا.میریام پرسلر.مژگان کلهر.نشر پیدایش.   

 

8.تصاویر هالیس وودز.پاتریشیا ریلی گلف.شهلا انتظاریان.نشر پیدایش.   

 

برای خریدن کتاب نوجوان جایزه نیوبری ملاک خوبی است. کتابهایی که نیوبری برده اند معمولا کتابهایی هستند قوی و با ارزش ادبی بالا.خیلی از رمانهای نوجوان -ترجمه- ونوشه(چشمه) و افق این جایزه را برده اند.  

پیشنهادم برای کودکان مجموعه ای است که نشر علمی و فرهنگی منتشر کرده.تحت عنوان شاهکارهای ادبیات کودک،اگر اشتباه نکنم به انتخاب پیتر هانت.کتابهایی مثل:    

 

-می خوایم یه خرس شکار کنیم. 

-آبی کوچولو،زرد کوچولو(لئو لئونی)

-قول بچه قورباغه    

 

برای کودکان کتابهای معرکه ای هستند.با طرح مفاهیمی مثل دوستی و عشق و امنیت و خانواده و ...با داستان ها و تصویرسازی های جذاب و دوست داشتنی.    

 

یک کتاب هم هست که من از بچگی ام یادم مانده.امسال دوباره دیدمش و خریدمش.برایش پارتی بازی می کنم که باشد حسن ختام: 

 

    

خاله عروسک من.شهرام شفیعی.نشر بنفشه   

 

*مرتبط:

-معرفی کتابهای دوست داشتنی.راز.سال هفتم

- امسال برای بچه ها کتاب بخرید.چپ کوک

-توصیه عیدی کتاب برای کودکان و نوجوانان.علی اصغر سید آبادی(لیست خیلی خیلی خوبی است.) 

-فراغتی و کتابی و گوشه چمنی.چهار ستاره مانده به صبح

 

*من هنوز با ویندوز سون کنار نیامده ام.نمی دانم چرا هر کاری می کنم فونت های این پست درست نمی شود.بابت ریز بودنش معذرت می خواهم.

که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی

از هر ده نوزاد،نه تاشان مردند.غذا داشتند،جایشان تمیز بود و بیماری جسمی نداشتند.مردند چون کسی بغلشان نکرد،نبوسیدشان و برایشان لالایی نخواند. 

کسی که اینها را برایم تعریف کرد گفت:«از هر ده نوزاد،نه تا.تازه دهمی ها را نجات دادند،وگرنه حال آنها هم خراب بود. »

حال ِ خراب... 

یادم نیست گفت این آزمایش مال کجای دنیا بود.آمریکا؟ایران؟اروپا؟چین؟ 

اما گفت اسمش را گذاشتند:«سندرم مرگ نوزادان در اثر اندوه.»

از حیرانی ها-۲

خانه‌ات سرد است؟ 

خورشیدی در پاکت می‌گذارم 

و برایت پست می‌کنم 

ستاره‌ی کوچکی در کلمه‌ای بگذار 

و به آسمانم روانه کن 

بسیار تاریکم 

 

«منوچهر آتشی» 

 

از حیرانی ها-۱