کتاب دوست ماست!!

* چرا من به هر کس می گم طرفدار انگلیسم مسخره م می کنه؟!خوب از بازیشون خوشم میاد!
*همیشه شریک کردن دیگران توی لذتی که از خوندن یک کتاب بردم برام لذت بخش بوده.برای همین تصمیم گرفتم هر چند وقت یک بار کتابهایی که ازشون خوشم اومده اینجا معرفی کنم.شاید شما هم خوشتون اومد!برای شروع این رو داشته باشین:
۱-هرمان هسه و شادمانی های کوچک:این کتاب برای طرفداران هرمان هسه خیلی جالبه.مجموعه ای است از مقالات.شعرها و نامه های هرمان هسه.مقالات در موضوعات مختلفی هستن مثل:جنگ.عشق.مرگ و ...برای اشخاصی که دوست دارن با اندیشه های هرمان هسه از نزدیک آشنا بشن کتاب خوبیه.متاسفانه من خودم هیچ کتابی از هرمان هسه نخوندم.امام از مطالعه ی این کتاب لذت بردم.ناشر:مروارید   مترجمان:رضا نجفی.پریسا رضایی.

نوستالژیا

چند وقت پیش یکسری از داستانها و شعرهایی که وقتی دبستان بودم نوشته بودمشون پیدا کردم.خیلی ذوق کردم.این یکی از شعرهامه:

ستاره های آسمانها             یکهو شدند مثل ماهی
در آسمان پرواز کردند             در آسمان مهتابی
ماهی های توی دریا              یکهو شدند مثل ستاره
در دریا پرواز کردند                   در دریای پرستاره
دریا و آسمان مثل هم بود        در نگاه مهربان ماه
شب زیباست شب زیباست     با ستاره های آسمانها

*سوم دبستان بودم وقتی این شعر رو گفتم.نبوغ رو حال می کنید؟!



هر وقت می خواستم یه داستان بنویسم وسطش حوصله م سر می رفت.چون قهرمانهام اونقدر خوب و مهربون و با محبت بودن که هیچ کار بدی ازشون سر نمی زد.چند بار خواستم حداقل با یکی دعوا کنن اما تا آستانه ی دعوا پیش رفتم و بعد پشیمون شدم.نمی دونم چرا نمی تونم توی قصه هام آدمهای بد بسازم.تا می یام یکذره بدجنسی توی وجودشون قرار بدم عذاب وجدان می گیرم که حالا این آدمها چه گناهی کردن گیر من افتادن که حالا باید بد هم باشن؟چند وقته دیگه داستان ننوشتم.می دونم خوندن قصه ی یه آدم بسیار خوب و دوست داشتنی و مهربون که هیچ کاری جز کمک کردن به دیگران بلد نیست و همیشه می دونه چی کار کنه و هیچ وقت اشتباه نمی کنه کسالت آوره.به نظر من وقتی آدم می تونه از خوندن داستانها لذت ببره که با قهرمان داستان احساس همذات پنداری کنه.فکر نمی کنم توی تمام دنیا آدمهایی به بی عیب و نقصی قهرمانهای داستانهای من پیدا بشه.بالاخره هر آدمی هر چقدر هم خوب باشه یه عیب کوچولو داره.
معمولا اسم قهرمانهام هم سارا بود(نمی دونم چرا اینقدر از اسم سارا خوشم می یومد!)الان وقتی آدمی به اسم سارا می بینم که کمی بدجنسه,یا دروغگوئه,یا خسیسه...یا هر خصوصیت بد دیگه ای داره تعجب می کنم که چطور آدمی به اسم سارا می تونه از این کارها بکنه!

مهم ترین مشکل و بغرنج ترین مساله ی کشور این روزها این است:
شهلا لاله رو کشته یا نه؟!

آی جماعت...کسی میان تکرار و روزمرگی گم شده.راه گریز را می شناسید؟