(ببخشید یه ذره متنش طولانیه ولی فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه...)
شازده کوچولو گفت: سلام. سوزنبان گفت: سلام. شازده کوچولو گفت: تو چه کار میکنی اینجا؟ سوزنبان گفت: مسافرها را به دستههای هزارتایی تقسیم میکنم و قطارهایی را که میبَرَدشان، گاهی به سمت راست میفرستم، گاهی به سمت چپ. و همان دم سریعالسیری با چراغهای روشن و غرّشی رعدوار اتاقک سوزنبانی را به لرزه انداخت. - عجب عجلهای دارند! پیِ چی میروند؟ سوزنبان گفت: از خودِ آتشکارِ لکوموتیو هم بپرسی، نمیداند! سریعالسیر دیگری با چراغهای روشن غرّید و در جهت مخالف گذشت . شازده کوچولو پرسید: برگشتند که؟ سوزنبان گفت: اینها اولیها نیستند. آنها رفتند، اینها برمیگردند. - جایی را که بودند، خوش نداشتند؟ سوزنبان گفت: آدمیزاد هیچ وقت جایی را که هست، خوش ندارد. و رعدِ سریعالسیرِ نورانیِ ثالثی غرّید. شازده کوچولو پرسید: اینها دارند مسافرهای اولی را دنبال میکنند؟
سوزنبان گفت: اینها هیچ چیزی را دنبال نمیکنند. آن تو یا خوابشان میبَرَد یا دهندره میکنند. فقط بچههاند که دماغشان را فشار میدهند به شیشهها.
شهریار کوچولو گفت: فقط بچههاند که میدانند پیِ چی میگردند. بچههاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچهای میکنند و عروسک برایشان آن قدر اهمیت به هم میرساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود میزنند، زیر گریه... سوزنبان گفت: -بخت، یارِ بچههاست.
سلام اگر با کار در اینترنت موافقید به ما سر بزنید و ساعتی 10 دلار به دست آورید. به ما سر بزنید و وبلاگ خود را نیز در فهرست کاربران ثبت کنید. به ما سر بزنید. ضرر نمی کنید.
salam golam khob ke fekresho bekoni in moshkele hamas ye ki kamtar ye ki bishtar khoda khaleghe mas harwaghtam bekhad..... behtare besh fek nakonim chon daste khodas omid waram hamishe khosh bashi :-*fefefe
این قبلنا طولانی تر نبود ؟! فک کنم اون موقع بیشتر گم شده بودی حالا که یادداشتت کوتاه شده یه نمه پیدا شدی ! اگه یه نیگا اطرافت بندازی میبینی خیلی ها به همین درد دچارن ... و خیلی ها اونقدر عادت کردن و ماشینی شدن که دیگه دنبال راه گریز نیستن ... فکر میکنن هر چی هست همینه که اونا میبینن ... من راهی نمی شناسم ... چون شاید خودمم یکی از همین گم شده هام ... ولی فک کنم راهش شکستن کلیشه ها باشه تا تنوع ایجا شه ... یه کم جرات می خواد
سلام اگر جواب پیدا شد من هم هستم,در ضمن در رابطه با ارکاته من نتونستم آدرسه میلت رو پیدا کنم وگر نه واست یه نامه عضویت میفرستادم,خواستی آدرس میلت رو بده
سلام . راه های فرار از روزمرگی را نمی توان عمومیت داد و هر کس باید برای خودش راهی را پیدا کند که مناسب با شخصیت و احساساتش باشد . اگر بگردی حتماْ پیداش می کنی . آپدیت کردم .
راه گریز بیا توی ارکات .....من الان برات دعوت نامه زدم بعدش ایمل من رو باز کنی می زنی و بعدش هم خودت رو اون جا ثبت می کنی ...خیلی راهته بقیه ش اصل همین هست که یکی دعوت کنه بعدش هم اگه سئوالی بود بهم بگو ....ای دیم بالا هست ...زت چوغ
(ببخشید یه ذره متنش طولانیه ولی فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه...)
شازده کوچولو گفت: سلام.
سوزنبان گفت: سلام.
شازده کوچولو گفت: تو چه کار میکنی اینجا؟
سوزنبان گفت: مسافرها را به دستههای هزارتایی تقسیم میکنم و قطارهایی را که میبَرَدشان، گاهی به سمت راست میفرستم، گاهی به سمت چپ. و همان دم سریعالسیری با چراغهای روشن و غرّشی رعدوار اتاقک سوزنبانی را به لرزه انداخت.
- عجب عجلهای دارند! پیِ چی میروند؟
سوزنبان گفت: از خودِ آتشکارِ لکوموتیو هم بپرسی، نمیداند!
سریعالسیر دیگری با چراغهای روشن غرّید و در جهت مخالف گذشت .
شازده کوچولو پرسید: برگشتند که؟
سوزنبان گفت: اینها اولیها نیستند. آنها رفتند، اینها برمیگردند.
- جایی را که بودند، خوش نداشتند؟
سوزنبان گفت: آدمیزاد هیچ وقت جایی را که هست، خوش ندارد.
و رعدِ سریعالسیرِ نورانیِ ثالثی غرّید.
شازده کوچولو پرسید: اینها دارند مسافرهای اولی را دنبال میکنند؟
سوزنبان گفت: اینها هیچ چیزی را دنبال نمیکنند. آن تو یا خوابشان میبَرَد یا دهندره میکنند. فقط بچههاند که دماغشان را فشار میدهند به شیشهها.
شهریار کوچولو گفت: فقط بچههاند که میدانند پیِ چی میگردند. بچههاند که کُلّی وقت صرف یک عروسک پارچهای میکنند و عروسک برایشان آن قدر اهمیت به هم میرساند که اگر یکی آن را ازشان کِش برود میزنند، زیر گریه...
سوزنبان گفت: -بخت، یارِ بچههاست.
((شازده کوچولو / آنتوان سنت اگزوپری))
قشنگ بود (:
گاه آن چه مارا به حقیقت می رساند
خود از آن عاری است
زیرا
تنها حقیقت است
که رهایی می بخشد
بابا هذیونم تا یه حدی چرت و پرت!
چرا پاکش کردی ؟
سلام
اگر با کار در اینترنت موافقید به ما سر بزنید و ساعتی 10 دلار به دست آورید.
به ما سر بزنید و وبلاگ خود را نیز در فهرست کاربران ثبت کنید.
به ما سر بزنید. ضرر نمی کنید.
salam golam
khob ke fekresho bekoni in moshkele hamas
ye ki kamtar ye ki bishtar
khoda khaleghe mas harwaghtam bekhad.....
behtare besh fek nakonim
chon daste khodas
omid waram hamishe khosh bashi
:-*fefefe
این قبلنا طولانی تر نبود ؟! فک کنم اون موقع بیشتر گم شده بودی حالا که یادداشتت کوتاه شده یه نمه پیدا شدی !
اگه یه نیگا اطرافت بندازی میبینی خیلی ها به همین درد دچارن ... و خیلی ها اونقدر عادت کردن و ماشینی شدن که دیگه دنبال راه گریز نیستن ... فکر میکنن هر چی هست همینه که اونا میبینن ...
من راهی نمی شناسم ...
چون شاید خودمم یکی از همین گم شده هام ...
ولی فک کنم راهش شکستن کلیشه ها باشه تا تنوع ایجا شه ... یه کم جرات می خواد
سلام اگر جواب پیدا شد من هم هستم,در ضمن در رابطه با ارکاته من نتونستم آدرسه میلت رو پیدا کنم وگر نه واست یه نامه عضویت میفرستادم,خواستی آدرس میلت رو بده
سعی کن روزمرگی ها رو تکرار نکنی ...
سعی کن تکرار ها رو بذاری برای آینده ای که بهش میگن روز مبادا ...
سعی کن ...
سلام . راه های فرار از روزمرگی را نمی توان عمومیت داد و هر کس باید برای خودش راهی را پیدا کند که مناسب با شخصیت و احساساتش باشد . اگر بگردی حتماْ پیداش می کنی . آپدیت کردم .
چرا این مطلب کوتاه تر شد؟!! قبلا بیشتر بودااا !
راه گریز بیا توی ارکات .....من الان برات دعوت نامه زدم بعدش ایمل من رو باز کنی می زنی و بعدش هم خودت رو اون جا ثبت می کنی ...خیلی راهته بقیه ش اصل همین هست که یکی دعوت کنه بعدش هم اگه سئوالی بود بهم بگو ....ای دیم بالا هست ...زت چوغ
سلام من اینجا هستم ... مگر باز هم کسی مرا نمی بیند
سلام مثل همیشه زیبا بود....و زیبا خواهد ماند....بدون هیج ..از پوچی گذشتی.... امیدوارم موفق باشی....