گیرم که می زنید/با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟

گمان مبر که به پایان رسید کار جهان 

هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است 

(حافظ)

ای خوب همیشه سبز

فارغ از این هیاهو،تصویر واضحی که از این روزها در خاطر من می ماند،اتوبوس های به آتش کشیده و شیشه های ریخته نخواهد بود.در پس ذهنم دروغ های صدا و سیما خواهد بود، و محاکمه ی امروز فرهاد رهبر در مسجد دانشگاه به دست دانشجوها،که جلوی چشم های ما به هر دستاویزی چنگ زد تا بیگناه بماند و نشد،که خودش اعتراف کرد در مقابل حمله نیروی انتظامی و لباس شخصی ها به کوی هیچ کاری از دستش برنیامد(یا شاید نخواست که کاری بکند!) و فقط توانست عصبانی شود!ریاست دانشگاه تهران در مقابل اعتراض ما به نمایشی که صدا و سیما از حادثه کوی ترتیب داد گفت:من نمی دانستم قرار است اینجوری پخش کنند!

شاید خاطره گریه های امروز یاسمین از سر درد باتومی که خورده بود،لرزیدن صدای الهام به خاطر پرت شدن توی جوب و پنهان شدن در لجن ها،تصویرهایی که مرا منافق و آشوبگر و دزد می خواند،صدای دردمند الله اکبر همسایه پایینی،موبایلهای قطع شده و بی خبری و اضطراب مدام،خیابان آزادی که سراسر سیاه بود و پلیس و ماشین یگان ویژه و باتوم و جلیقه ضد گلوله...توی ذهنم بماند.تاوانی که به خاطر مچ بندهای سبزمان پرداختیم در پس زمینه ی ذهن همه ی ما خواهد ماند.

اما زنده ترین تصویر من از این روزها،که دوست دارم سالهای بعد به یادش بیاورم شهر آشوب زده و جنگ زده ام نیست.سالها بعد،وقتی که نور حقیقت آنقدر فروغ بگیرد که کسی نتواند چشمهایش را ببندد و در سیاهی  باقی بماند،چیزی که به خاطر خواهم آورد چهره ی نجیب و صبور و متین مردی است که لبخند از لبانش دور نشد.چهره ای که ادبیات سیاسی اش مثل احمدی نژادها به لمپنیسم تنزل پیدا نکرد.صدایش توی گوشم خواهد ماند وقتی به پا ایستاده بود و قول داد که برای احقاق حقوق ما،برای مردم ایران،و نه قدرت تا پای جان خواهد ایستاد.

مردی که امید را به روزهایمان هدیه داد،سبزپوشمان کرد،کنارمان گام برداشت نه فرسنگها جلوتر،از بالا خطابمان نکرد،جان و خون ما را سپر اهدافش نکرد،اگر آمد به خاطر ایران بود و اگر ماند هم به خاطر مردم ایران.

مطمئنم که این تصویر زنده ترین چیزی است که از این هفته ها با خودم حمل خواهم کرد...

در شگفتم من،نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟

یک هفته می گذرد.هفته ی پیش همین ساعتها بود که دو ساعت ایستادیم سر صف و نام سبزی را نوشتیم که سیاهش بخوانند.

نمی دانم روزها چه طور می گذرد،نمی دانم چندم است،چه روزی است...غذا از گلویم پایین نمی رود،گاهی که به زور چند لقمه می خورم انگار می خواهم تمام دنیا را بالا بیاورم...می دانم! آرزوی همه مان است که شب بخوابیم و کابوس نبینیم،که اصلا خواب بیاید به چشمهایمان.

بغض نشسته توی گلویم،خبرها را بالا و پایین می کنم،حواسم می رود به زنگ تلفن و صدای نگران مامان توی گوشم می پیچد.دوباره کسی زنگ زده که بگوید بچه اش چند روز است گم شده،نیست،هر جا را زیرپا گذاشته اند نبوده...هی سرم گیج می رود و خدا خدا می کنم بابا دوباره فردا دعوا راه نیندازد سر بیرون رفتن من،که هر روز باید التماسش کنم بگذارد بروم دانشگاه،که قسم بخورم مسجد دانشگاه آنتن نمی دهد،جواب ندادنم به این معنا نیست که کشته شده ام!

نگار توی گوگل ریدر نوشته که دیروز عزاداری بوده برای یکی از شهیدان گرگان،نه شهید بیست سال پیش،شهید این روزها،هفته ی پیش،شهید جمعه ی سبز،شنبه ی سیاه...بعد خنده ام می گیرد که ما داریم برای «جمهوری اسلامی» بعد از سی سال شهید می دهیم راستی راستی! که داریم داد می زنیم جمهوریت بر باد رفت...گریه است پشت بندش،بزرگ نشده ایم راستی؟نوجوانی کردن و جوانی کردن از یادمان نرفته؟

دیشب می دانید چه کردم؟حالم بد بود خب،بغض توی گلویم نشسته بود و همه جا تاریک بود انگار،حوصله ی خودم را هم نداشتم،تازه از راهپیمایی میدان امام برگشته بودیم،دوباره جمعیت سبز بود، از همه سن و قشر و تیپ و فرهنگی...سکوت میلیونی مان،بچه ها با سربند سبز روی دوش پدرها،در آغوش مادرها...از مترو که پیاده شدیم سرم گیج رفت،تا چشم کار می کردی آدم بود،در سکوت دستهایشان را به نشانه ی پیروزی آورده بودند بالا،یک ربع طول کشید که فقط از ایستگاه مترو آمدیم بالا... و جمعیت موج می زد،موج می زد،سیاه و سبز،با شمع،با بادکنک سیاه،با گلایل سفید و روبان مشکی...

رسیدیم به میدان فردوسی،با زهرخند گفتم سلام آقای شاهنامه که نگران بودی مباد ایران کنام پلنگان و شیران شود،شال سبز پیچیده بود دور دستش و باد می زد و پرواز می کرد.ناگهان همهمه شد،سکوت تبدیل شد به الله اکبر.موسوی روی وانت آمد و التهاب و هیجان بود که توی هوا موج می زد...

خانه که رسیدیم باران زد،و دیدم دلم چه قدر برای خیلی چیزها تنگ شده. 

برای آرامش،امنیت،شادی،بهار،رنگ،آفتاب...دلم برای خنده های یاسمین تنگ شده بود،برای چت های طولانی با تو همراه با :دی،برای نوشته های بی خیال و سرخوش روی دیوار فیس بوک،برای دوشنبه های شورای کتاب کودک و قدم زدنهای دم غروب با شادی...

دیشب که رسیدیم خانه خواستم کلاه قرمزی ببینم،که خودم را بسپارم به «آقای راننده،یالا بزن تو دنده» فکر کردم اگر این درد توی تنم را کلاه قرمزی نه که خوب کند،که اگر التیام نبخشد،من دوباره تا صبح گریه ام و خواب نیست...بعد می دانید؟رسید به آنجا که کلاه قرمزی می رود پیش پسرخاله،که غمگین می نشیند و پسرخاله برایش می خواند:

«نترس،نترس،نترس بچه جون

برو،برو،بازم به میدون

امید،نذار بمیره...چی گفتم؟

غم جای اونو بگیره..فهمیدی؟

بخند،بخند،برو دوباره

هر کار،یه راه،یه راهی داره

یه مورچه اگه صد دفعه دونه ش بیفته،صد دفعه برش می داره،واسه چی؟واسه اینکه امید داره...

نترس،نترس،نترس بچه جون

برو،برو،بازم به میدون»

خاموشش کردم،بغض دوباره آمده بود،زنگ زدم،نشد مفصل صحبت کنیم،خوابیدم و توی خواب موج سیاهی چرخ می خورد توی تنم...عید امسال چه قدر دور است،هشت شب و خنده های کلاه قرمزی.ما دوباره رنگ خنده های سرخوشانه را می بینیم؟

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

آیا شما برنامه گفتگوی خبری شبکه دوم را در دوشنبه شب ( 25/3/1388 ) ملاحظه فرمودید یا خیر؟ گزارشی تقدیم می شود و امیدوارم به احترام تمام ملت نتیجه اقدام خود را در خصوص آن، به مجموعه مخاطبین خود اعلام نموده تا شایسته نام رسانه ملی باشید. طبق روال معمول برنامه گفتگوی خبری حدود ساعت 45/22 دقیقه شروع شد. موضوع آن هم نقش نظارتی شورای نگهبان بر انتخابات بود. آقای دکتر کدخدایی سخنگوی شورای محترم نگهبان نیز مهمان برنامه بودند. زیر نویس برنامه شماره پیامک 30002230 را اعلان می‌کرد تا نظرات بینندگان را دریافت کند. این موضوع را تلفنی با همکاران شما در روابط عمومی مطرح کردم و یادآور شدم که از اواخر روز پنج شنبه امکان ارسال پیامک وجود ندارد. دوستان شما هم این بخش را از زیرنویس حذف کردند. در اثنای برنامه نیز مجری نامسلط برنامه با اشاره به پیامک های دریافتی از بینندگان مواردی را به عنوان سئوال از مهمان برنامه می پرسید؟! من دخالتی در نحوه برخورد شخصیت حقوقی مهمان برنامه با این موضوع ندارم و پیش داوری هم نمی کنم که ایشان با اطلاع یا بدون اطلاع تنها قرار بوده به سوالات مشخص برنامه پاسخ بدهد و یا قرار بوده به سوالات مردم هم پاسخ دهند. اما برای خودم این حق را قائلم که رسانه ای که با پول مالیات بنده فعال است و نام خود را رسانه ملی می گذارد به اینجانب بی احترامی و توهین نکند و برای من نیز حداقل به اندازه دست اندرکاران آن شعور قایل باشد.  

منبع:انتخاب نیوز

متن کامل را اینجا بخوانید.


*هنوز به خبرهای صدا و سیما اعتماد می کنید دوستان؟

«ملک با کفر باقی می ماند و با ظلم نه...»

۱.این اولین بار در تاریخ حیات جمهوری اسلامی است که مردم اینچنین نسبت به نتایج انتخابات اعتراض دارند.مردمی که شعار می دهند:«می میریم،می میریم،رای مونو پس می گیریم»

اگر در انتخابات تخلفی نشده و دولت فعلی با رای اکثریت انتخاب شده،اکثریتی که دو برابر هستند در مقابل معترضان،پس این همه آشوب بی سابقه چه لزومی دارد؟!

فکر می کنید مردم دوست دارند کار و زندگی شان را ول کنند،جانشان را بگذارند کف دستشان و هر روز از این خیابان به آن خیابان راهپیمایی کنند برای احقاق حقوقشان؟

مشکوک نیست که در تبریز اسم کسی جز مهندس موسوی از صندوق بیرون آمده و در لرستان اسم کسی جز کروبی؟ بچه های ستاد کروبی در سرتاسر ایران خودشان را شمرده اند دیده اند دویست هزار نفرند،دیده اند حتی تعداد خودشان و اعضای اعتماد ملی بیشتر از رقم اعلام شده است.(با فرض اینکه چند میلیون چهار سال پیش و حتی فامیل خود کروبی هم به او رای نداده باشند!جریان،جریان مرحوم مدرس و پس این رایی که خودم به خودم داد چه شد است!!) تازه ما نشستیم بچه های دانشگاه تهران را شمردیم دیدیم کسانی که ما می شناسیم که مطمئنا به کروبی رای داده اند بیشتر از پانصد نفرند.(فقط دانشجوهایی که خودمان مطمئن بودیم،تازه اینترنتی ها و فیس بوکی ها را نشمرده ایم هنوز!)

موضوع تعرفه ها،خالی کردن زیرزمین وزات کشور و اسکان دادن افرادی غیر از خود کارمندها موضوعات دیگری است که در نامه مهندس موسوی به شواری نگهبان هم به آن اشاره شده.

۲.تحصن دانشگاه تهران ادامه دارد،دوباره از شنبه از سر گرفته می شود.امروز خانم رهنورد هم در جمع دانشجوها و استادها و کارمندهای دانشگاه تهران حضور داشتند و سخنرانی کردند.بیانیه تحصن دانشگاه تهران را بیش از 9000 نفر از استادان دانشگاه های تهران امضا کرده اند.اینها هم خس و خاشاکند آقای احمدی نژاد؟!برجسته ترین استادهای ما که شما برای ادامه ی حیات علمی کشور ناگزیر به تعامل با آنها هستید هم خس و خاشاکند؟!

*به آق بهمن سری بزنید.تقریبا تمام بیانیه ها هست. 

*در مورد به خاک و خون کشیدن کوی های شیراز و اصفهان و تبریز خبر موثق و کامنت و لینک بگذارید لطفا. 

*اینکه دانشجوهای دستگیر شده حادثه کوی دوشنبه توی وزارت کشور بازداشت بودن تایید شد.