شمشاد بازی

عطری نمور و خیس می پیچد توی سرم.یاد بازی قدیمی مان می افتم.اسمش را گذاشته بودیم شمشاد بازی.که اینجور وقتها راه می افتادیم و دستمان را آرام می کشیدیم روی ردیف شمشادهای خیس و ترد.بعد دستمان را به هم نشان می دادیم که نم باران گرفته و دستهایمان تازه می شد.تازه ی تازه،خنک و زلال.

این روزها زیاد دستم را می کشم روی شمشادها،بعد نگاهشان می کنم.دستهایم را می گویم.نگاهشان می کنم که این همه سرد،این همه خاموش نم باران را به خودشان گرفته اند.

«تو آب شده یی

در اندوه اسب ها

دلتنگی دره ها

قطرات شبنم،

مه نمی گذارد که ببینمت...

شمس لنگرودی»

نظرات 12 + ارسال نظر
... پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ب.ظ

...

. پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

.

حامد پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ http://bibahar.blogsky.com

نوشتن آرومم نمیکنه ... خوندن مطالب دیگران هم همینطور ... کاش بود و فقط نگام میکرد. این روزها بدجوری نگاهشو نیاز دارم ... اما بقول شمس : تو آب شده یی ... وه که چه دهشتناک ... عمرم هدر رفت.

پسرک مزخرف پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ


دستهایمان ودستهایم ..تفاوت هست بین آن روزهایت و امروزت.. . ..از آن خنده های تلخم را نثارت می کنم.. ..و..یاد باد خاطرات شیرین گذشته ات... ..همین!


..چی میتنوم بگم!!؟

ممنون که می آیید،می خوانید و نظر می دهید.ممنونم.

شیخ شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:08 ق.ظ http://efaazaat.blogfa.com

من خود مه ام

[ بدون نام ] شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

سلام دوست من. با پستی زیبا به روزم.منتظر حضور گرم شما هستم،با تشریف فرمایی خود خوشحالم کنید.

زهرا سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ http://randomdays.blogfa.com

چشم مریم عزیزم، چشم :)
اگه جور بشه بیام که حتمن :) خوشحال‌ام کلی از این بابت !

پسرک مزخرف شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ


صدای بهروز وثوقی بود در قبل ار انقلاب بر فیلم هایش..
صدای محمد علی فردین بود.. . .. .. ..
صدای پل نیومن بود.. .. ..
صدای مارلون براندو بود.. . .. ..(جزء پدر خوانده)
و.. .و. . ..و.. .
..هنوز زنده اند و از بعداز شرکت در مراسم فوت فردین دیگه از ایران خارج نشده ..اما مثل خیلی چیزای دور اطرافمون تا هستن قدرشون رو نمیدونیم .. . .

(در فیلم سر بلند از صدای امروزیش استفاده شد اما چیز خوبی از آب در نیومد! ..یعنی فکر میکنم آزادی عمل لازم رو چه در این کار و چه کارهای دیگش بهش نمیدن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*****************
ـتبعید خود خواسته از پیتر باگدانوویچ اسم کتابی هست که از یه دست فروشی خریدم(۱۵۰۰ تومن) چاپ اول ۱۳۶۳ طرح روی جلد از آیدین آغداشلو ..خیلی دوست دارم بخونمش ولی هر وقت دستم میگیرمش نمی دونم چرا نمی تونم!

رضوان یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:20 ق.ظ http://bidarie.blogfa.com

سلام دوست گرامی


سر ارادت ما و آستان حضرت دوست **که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست.


این پست (قسمت دوم *** رضایت در زندگی )


sababoy سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.sababoy.blogfa.com

می خواهم این بار نگاهی باشم که اگر بارانی شدم و باریدم، هم، سایه بانی باشم که تو از طراوت سبز سرو بارانی باشی.

This time, I want to be a face when if I was rainy, I'd be an arch to make you wet from green freshness of pine.

ماه مهر چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

:)
مریم عزیز... دلم تنگ شده بود برات.

مونا پنج‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ

مریم! ناپرهیزی کردم... دوباره اومدم وبلاگت. فکر کنم دیگه نباید بیام. میخوام همون مریم خنده رو و شاد تو ذهنم باشه. همون که نمی تونم دنبال خنده هاش نخندم. نمی خوام بیان اینجا و بفهمم خالی شده ای... اصلا نمی تونم بفهمم این مریم همون مریم دیشبه که از دیدنش کلی شاد شدم... که هر حرفش لبمو به خنده باز می کنه و باور می کنم که مریم این روزها شاده...خوشحاله... پر از انرزی... پر از امیده...دستهاش تازه و خنک و زلال اند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد