لحظه های کاغذی

خسته ام از آرزوها آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی باد خواهد برد باری
  (قیصر امین پور)
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:55 ب.ظ

سشمشئ

شقایق یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://shabdar-4par.persianblog.ir

وای باورت می شه من تا مدت ها فکر می کردم این شعرو خودم گفتم؟ با این که هیچ وقت غزل ننوشته م!!! بعد یه بار یکی این شعرو خوند من همین طوری مونده بودم!‌گفتم هی تو اینو از کجا شنیدی؟ یارو کلی با افتخار گفت مال قیصر امین پوره دیگه نشنیدیش مگه؟ و من بودم که پکیدم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد