ای کاش

خدای خوب و مهربون:
دلم می خواد توی وبلاگم از تو بنویسم.دلم می خواد حضور تو مثل نسیمی باسه که لحظه های کاغذی من رو به پرواز در می آره.دلم می خواد که بنویسم چقدر همه از تو دورن.چقدر همه تو رو اشتباه فهمیدن.چقدر همه از دین فراری شدن.کاش میشد همه میفهمیدن تو خدای مهربون دنیای شازده کوچولویی.کاش همه میفهمیدن حضور تو اونقدر لطیف و دوست داشتنیه که حد نداره.کاش میفهمیدن بودن با تو یعنی خود خود عشق.خدایا کاش می تونستم این دره عمیقی که بین خودم و تو کندم رو با دستام پر کنم.توی این مدت خیلی اشتباه کردم.انگار یه چیزی رو گم کرده بودم.کاش فرمانروای سرزمین خورشید میفهمید اگه به ریسمان حضور تو چنگ بزنه افسردگی معنا نداره.کاش میشد...................

.....وتو در انتهای جاده مبهم غروب
حضور صاف و زلالی را انتظار می کشی
لبخند بزن و شاد باش
که از سبزی تو
لطافت متولد می شود

با آرزوی شادی و سبزی همیشگی.(آرزو نکردم سبزی خوردن باشین ها!آرزو کردم همیشه به رنگ گل و درختا باشین و مثل اونا لطیف.)

اما همیشه

الهی به زیبایی سادگی
به والایی اوج افتادگی
رهایم مکن جز به بند غمت
اسیرم مکن جز به آزادگی!
(قیصر امین پور)

این روزا احساس می کنم با زمان مشکل پیدا کردم.یا من می دوم دنبال زمان یا زمان می دود دنبال من.دعا کنید این چند تا امتحان با قیمانده ام هم به خیر بگذرد!

*گوشه ای مینشینم کنار علف/نگاه میکنم به سیب/می افتد در آب/ومن خیس این سادگی میشوم(هیوا مسیح)*

دوستان عزیز و مهربان و شاد و دوست داشتنی و...(توی ... هر صفتی که دلتون می خواد باشین بذارین!)من می خوام یه حقیقت رو اعتراف کنم.من بلد نیستم به کسی لینک بدم!بنابراین از تمام دوستانی که خواستن بهشون لینک بدم معذرت خواهی می کنم.همه جوره شرمنده.قول می دم با کمک شما لینک دادن رو یاد بگیرم.اونوقت لحظه های کاغذی من میزبان یه عالم دوست خوب میشه.از تمام عزیزانی که نظر گذاشتن ممنون.با یه بغل آرزوهای رنگی برای همه.

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی