زندگی

مجموعه ای از

حروف کنار هم نیست

زندگی

مجموعه ای از

رنگها کنار هم است

(قدسی قاضی نور)

1- توی بعضی وبلاگها موضوعی رو دیدم که به نظرم اومد بد نیست مطرحش کنم.توی خیلی از وبلاگها دیدم که شعر و داستان یا متنهای یه کس دیگه ای رو به اسم خودشون یا بدون منبع مینویسن.باور کنید اون نویسنده برای آثارش عرق ریخته.درست نیست که ما اینقدر راحت اونا رو به اسم خودمون تموم کنیم.من به شخصه تا حالا هر چی نوشتم مشخص کردم مال کی بوده.خودم یا شخص دیگه ای.اگر هم نمیدونستم گفتم نمیدونم مال کیه.دوستانه ازتون خواهش میکنم به این موضوع توجه کنید.

2- دیروز رفتم نوشابه بخرم.گفتم:آقا یه نوشابه سیاه بدین.گفت:نداریم(در صورتی که خودم دیده بودم نوشابه سیاه هارو) با تعجب نگاش کردم.گفت:سیاه نداریم مشکی داریم.بعد خودش قاه قاه زد زیر خنده.من هم برای اینکه ضایع نشه یه لبخند زدم.

3- من باید یه وبلاگ بزنم به نام:ماجراهای من و اتوبوس.امروز الکی سوار اولین اتوبوسی که دیدم شدم(دیرم شده بود) همه ش نگران بودم از کجا سر در میارم.خدا رو شکر از جایی سر در آوردم که نزدیک خونه بود.

4- راستی فونت نوشته هام خیلی مزخرفه؟

چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی اشاره دوا کنی

تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین

همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی

نمیدونم شعر بالا مال کیه.دیروز خوندم خوشم اومد.به توصیه یکی از دوستان اول توی وورد مینویسم.بلکه این ارور 3 بلاگ اسکای از رو بره!اما مثل اینکه فونتش خیلی اجق وجقه.فعلا بیشتر از این نمینویسم تا ببینم چی میشه.

آخ...نمیدونی چه حس لعنتیه وقتی یه عالم دردودل و هذیان نوشتی.وقتی بعد مدتها واقعا خودت بودی و از خودت نوشتی.بعد error 3 این بلاگ اسکای لعنتی میاد جلوی چشمت.حالم از هر چی وبلاگ نوشتنه به هم میخوره.

من امروز بعد از شش سال دارم میرم عروسی.اونم عروسی داییم.خیلی خوشحالم.هر چند....

گوش های پر از
حرفهای بیهوده ام را
پر می کنم از صدای گنجشکان
چشم های پر از
رنگ های تیره ام را
پر میکنم از آبی شفاف آسمان
خسته ام از راه های دراز پر بن بست
از بیراهه ای میروم
که در انتهای آن
دریاچه ای ست
با آسمان آبی یکدست
(قدسی قاضی نور)
۱- لینکها به سلامتی از لای گچ اومد بیرون.منم کم کم گچهام داره باز میشه.(گچ چی میشه؟باز میشه دیگه!).فقط می مونه نظرات.آرشیو که مهم نیست.این نظرات هم از لای گچ در بیاد همه چی میشه مثل اولش.
۲- امروز هم سوار اتوبوس شدم.خوشی دیروز(صندلی خالی!) از دماغم اومد بیرون.داشتم پرس میشدم لای جمعیت.