اینجا داره خیلی شخصی میشه.وقتی اینجا رو باز کردم هدفم دفتر خاطرات نوشتن نبود.نمیخواستم مشکلات و ناامیدیهام رو با شما قسمت کنم.هدفم گم شده.هدفم رو از وبلاگ نوشتن گم کردم.شاید تقصیر خودمه.تقصیر منه که دوست دارم همه رو شاد و پر امید ببینم.اما وقتی به وبلاگهای مختلف سرک میکشم.وقتی میبینم همه شون ناامیدن از آینده و حال.وقتی پرن از غصه و درد. من هم دلم میگیره که نمیتونم هیچ کاری بکنم برای هیچ کس.تا هدفم رو پیدا نکنم نمی نویسم.دعا کنید هدفم پیدا بشه.شاید همین امروز پیدا شد و از فردا دوباره نوشتم.شاید هم اصلا پیدا نشد.اونوقت چیکار کنم؟؟ای بابا....دوباره که شونه هات رو انداختی بالا.تو کار دیگه ای بلد نیستی دختر؟!!!از همه تون ممنون یه عالمه.از ته ته دل برای همه تون یه بغل آرزوهای سبز دارم.حالا گریه نکنید!به زودی با یک بغل آرزوهای رنگی برمیگردم.