از همین جوری ها -3

دیشب خواب دیدم ناخن‌هایم دارد کنده می‌شود، دانه دانه می‌ریزد زمین...

از خواب نپریدم، فقط توی خواب داشتم فکر می‌کردم صبح بروم تعبیرش را نگاه کنم.

صبح شد، نرفتم تعبیرش را نگاه کنم، به جایش نشستم نوشتم و به این فکر کردم که کاش یک روز این گریه خانه‌ها اختراع شوند. که از خانه بزنی بیرون، بروی سراغ یک گریه خانه، بنشینی و بدون نیاز به توضیح برای کسی یک دل سیر گریه کنی.

که مثلا مامانت نیاید در اتاق را باز کند و توی دستمال به دست را تماشا کند.

دیگر این چهاردیواری هم امن نیست، همین اتاق کوچک...باید رفت، باید رفت...