نمیدانم چرا. انگار که خودم را مجبور کرده باشم به نوشتن. هر روز توی گوگل ریدر یادداشتهای چرند مینویسم، پر از غلط تایپی و نگارشی. هی پست وبلاگ مینویسم و درفت میکنم. از خانه که میروم بیرون انگار یکی توی مغزم نشسته و خودکار توی دستهایش، هی مینویسد، مینویسد، مینویسد...
نمیدانم چرا. انگار کلمهها مرا بندی این زندگی کردهاند.
از دستشان بدهم میمیرم.
*«رقص روی لبه »را دوست داشتم، خیلی زیاد. شاید به خاطر حالم بود توی روزی که این کتاب را خواندم. دیدهاید گاهی دوست داری یک کتاب را به همه بدهی که بخوانند؟ این کتاب برای من این جوری بود. برای همین این یادداشت نسبتا طولانی را میگذارم اینجا. دیدید کسی ترغیب شد و خرید و خواند!
*الان نگاه کردم دیدم وای چه یادداشت طولانی ای شد، از روی اهالی محترم گودر عذر می خوام! انگار در فید وبلاگ ادامه ی مطلب همین زیر می یاد. دست اسکرول کننده تون درد نکنه!
********
ادامه مطلب ...