واگویه

نمی‌دانم چرا. انگار که خودم را مجبور کرده باشم به نوشتن. هر روز توی گوگل ریدر یادداشت‌های چرند می‌نویسم، پر از غلط تایپی و نگارشی. هی پست وبلاگ می‌نویسم و درفت می‌کنم. از خانه که می‌روم بیرون انگار یکی توی مغزم نشسته و خودکار توی دست‌هایش، هی می‌نویسد، می‌نویسد، می‌نویسد...

نمی‌دانم چرا. انگار کلمه‌ها مرا بندی این زندگی کرده‌اند.

از دستشان بدهم می‌میرم.

نظرات 4 + ارسال نظر
پاتینا سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ http://patina.ir

سلام
گاهی من هم همین حس رو دارم مریم جان
راستی منم مریمم
و عاشق اسمم و عاشق اسمت و عاشق تمام عطرافشانی مریم ها

داریوش سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://cheshmedel.persianblog.ir

سلام وبلاگ خوبی دارین موفق باشین

پیمان چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://sepehrdad.blogfa.com

تو خیلی خوبی. نوشتن ت خوبه. با نوشتن روشن تر می شی. هی روی نقطه های تاریک وجودت چراغ قوه می ندازی نمی ذاری تیکه نون های گوشه کنار وجودت کپک بزنن...

محمد پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.darya1.blogfa.com

سلام-محمد هستم-خبرنگار و دانشجوی رشته حقوق-برای اولین بار وبلاگتونو دیدم و خوشحال شدم-به نظرم پشتکار و استعداد ادبی خوبی دارین-با کمی تغییرات در نوشته ها و مطالبتون میتونین اونها رو در روزنامه ها و یا بصورت کتاب چاپ کنین- اگر تمایل داشته باشین خوشحال می شم کمک و راهنماییتون کنم-

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد