هر چی که جاده س رو زمین، به سینه ی من می‌رسه

مرضیه بهش می‌گوید: ماهی. اول حال من را می‌پرسد و بعد می‌گوید: ماهی‌ات... من هر بار می‌گویم هیچی.
اگر چت نبود و مرضیه جلویم نشسته بود هیچی را با صدای آرام می‌گفتم، بعد لابد سرم را می‌انداختم پایین و با غذایم بازی می‌کردم.
مرضیه اول‌ها می‌گفت ماهی حوض. حالا از دریا حرف می‌زند.
من رودخانه می‌خواهم، وحشی، پر پیچ و خم، ناآرام.
رودخانه و دریا آرزوست، حقیقتش مرداب است.
من ماهی ندارم، توی مرداب گیر کرده‌ام.

نظرات 3 + ارسال نظر
آذین سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ

به دریا می رسی خواهرک جان
تحمل کن
قوی باش
و به حرفم اطمینان کن..:*

مریم ماهانی چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ق.ظ http://kaghazrangii.blogspot.com

ماهی زخمی پاشوره ی حوض
کیو خواب دیدی که دریایی شدی

vishno چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ق.ظ http://vishno-k.blogspot.com

امیدوارم ماهی در مرداب شنا کند و لحظه ای خود را در دریا حس کند. همین کافیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد