می آیی و می روم من از هوش

توی هر خانه همیشه کسی هست که برای خوردن شیرینی وا رفته ته جعبه داوطلب می‌شود،برای خوردن آن بخش نرم‌تر موز که نزدیک است خراب بشود،یا برنج‌هایی که چسبیده به ته قابلمه و سفت شده.این آدم همان است که موقع شام ظرف لب پریده را برای خودش برمی‌دارد و هیچ وقت آن کسی نیست که آخرین کتلت مانده توی ظرف را بر‌دارد. 

نه،اسمش فداکاری نیست،ایثار هم نیست...شاید واقعا برایش مهم باشد که آخرین تکه کیک شکلاتی را بخورد.شاید شیرینی موزی که تنها نوع باقی‌مانده است را دوست ندارد.اما می‌خورد،که می‌خواهد بگوید ببینید من چه مهربانم،چه از خود گذشته ام...اما کسی نمی‌بیند،نمی‌فهمد.کم کم آن آدم برای بقیه تبدیل می‌شود به کسی که شیرینی شکلاتی دوست ندارد،کتلت دوست ندارد،برایش مهم نیست سینه بخورد یا بال... 

**

همیشه همینجوری است،آدم‌ها نمی‌فهمند به خاطرشان از چه چیزهایی گذشته‌ایم،به خاطر اینکه به نظرشان خوب‌تر بیاییم،مهربان‌تر باشیم.کانال تلویزیون را عوض کرده‌ایم و به جای فیلم فوتبال دیده‌ایم،آبی بیشتر دوست داشتیم اما قرمز پوشیدیم،نگفته‌ایم آن کتابی که رویش چای ریخته‌ای هدیه بوده،عزیز بوده...گفته‌ایم حالا مهم نیست،اصلا یکی دیگر می‌خرم. 

اینجوری می‌شود که گاهی خودمان هم دوست‌داشتنی‌ترهایمان را از یاد می‌بریم،خودمان را هم.هیچ‌وقت هم آدم مهربان و دوست‌داشتنی ماجرا،ما نیستیم.آدمی هستیم که می‌شنویم:بدسلیقه.من تعجب می‌کنم از تو.چه جوری اون شیرینی موزی بدمزه‌ها رو بیشتر از این شکلاتی‌ها دوست داری؟

نظرات 36 + ارسال نظر
دارینوش یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:28 ب.ظ http://Fly.blogsky.com

سلام.
تا حالا اینجوری به این قشیه نگاه نکرده بودم

قنبیت یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ب.ظ

کنکور چی شد؟

SunWalker یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ

قشنگ میفهمما .
بعدش اصن عادت میکنن بقیه که تو وظیفه ت باشه شیرینی موزی ته جعبه رو بخوری. قشنگ برات میذارنش کنار تازه بادی به غبغب هم می ندازن از سر اینکه چه لطفی کردم بهت، برو حال کن!

مهتاب یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://partline.blogfa.com

آآآآآآی! آی گفتی! میدونی اما، من تازگی دارم سعی میکنم اگه اینکارارو می کنم، گاهی هم یاداوری کنم که دوست تر دارم چی، گاهی واسه خاطر اینکه ته ذهنومون خودمون رو فراموش نکینیم، بد نیست به خودمون یاداوری کنیم که آره! شیرینی شکلاتی هم دوست داشتی ها! البته فقط ممکنه بعدش بهت بگن خودخواه! یا چه لوس، یا یه همچین چیزایی. اما به یاداوری مزه اون شیرینی شکلاتیه میارزه!

vishno-k یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ب.ظ http://vishno-k.blogspot.com

متن ساده و پرمحتوات بسیار برام همذات پندار کننده بود... این حس رو خیلی تجربه کردم... وقتی کاری رو به خاطر بقیه می کنی یا از روی دوستی و مهربونی همه فکر می کنن که یا احمقی یا بی سلیقه و هیچ کس فکر نمی کنه که چرا اون کارا رو می کنی.

SunWalker یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ب.ظ

بعد یکی برداشته نت زده بالای این و شرش کرده، شص تا لایک خورده گودر خنگ حالیش نمیشه حساب کنه همه رو یکجا روی ار اس اس خودت !
(محض اطلاع!)

:*

molden یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:50 ب.ظ http://molden.blogsky.com

اینا که گفتی یعنی دقیقا خوده خوده من!
منم خب از گودر خوندم ولی اینقدر خوب بود که نتونستم کامنت نذارم و البته لینکش رو هم! و با اجازه البته

محمدعلی یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ http://khodam1000.blogfa.com

وصف الحال گفتی بانو... وصف الحال

رامک یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ http://letterbox.blogfa.com

باید برای خودمان احترام قایل شویم بعد دست به فداکاری بزنیم

حالگیر یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.salsabill.blogfa.com

این زنها! امان از دست این زنها!

پسرک مزخرف یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ب.ظ


امیدوارم اینطور نشی.. ..

رنگ آبی رو از دست نده هیچ وقت. ...

بدصدا یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ

مامانا همینن دیگه. بزرگ که میشیم بهشون میگیم آخه که چی این همه فداکاری؟!

آذین یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ

روز به روز بهتر می نویسی خواهر جان :*

فرامرز دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.ftavaf.blogfa.com

توی خانه ما هر کدام از این مثالها را که گفتی یکی از اعضای خانواده انجام می داهد و شاید برای همین است که تنها نمی مانیم یعنی بهتر بگویم تنهایی به صورت مساوی بین همه تقسیم می شود این جوری ممکن است تنها شوی ولی خیلی تنها نمی شوی

محسن دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

بیشتر والدین آدم اینجورین وگرنه همه دوستات رو بگردی یه دونه اینجوری پیدا نمیکنی...

مغزه متورم دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:27 ب.ظ http://270daraje.blogfa.com

آره..این یه نفره 98 % ئه موارد تو خونه..مامانس..بیرونه خونه ، منم

منا دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ب.ظ

مریم جان مادر جان این پست نیست یعنی چی؟ترسیدم بگم تسلیت ، کاش سفر رفته باشه

نیکو دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ب.ظ

مثل همیشه قشنگ است...
خوشحالم که خوبی!

سارا دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ

اوه!!!

ادونیس سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ب.ظ

هیچکس نپرسید ربط این پست رو با تیترش!!

سوال شد برام جدن!!

سحر چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.lolllipop.blogfa.com

قشنگ دلم نمی خواد چیزی بگم ، دلم فقط می خواد بخونمش باز ...

محمد صادق چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ق.ظ

آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
...
خوبی؟؟

تهمینه حدادی چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ق.ظ

مریم تو رسما داری حیف می شی

موژان چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ب.ظ http://zindagih.blogfa.com

منم با نفر بالایی کتبا موافقم

لیلا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:52 ب.ظ http://www.eqlima.blogfa.com

و:«چجوری تو این قسمت لهیده موز را بیشتر دوست داری؟؟؟»
آخ مریم... مریم... جانا سخن از زبان ما میگویی.

اسپاگتی جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ http://espageti.blogfa.com/

سفرنامه ایتالیا و فرانسه

رهائی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ق.ظ http://rahaee-v.blogfa.com

)-:

مریم عرفانیان شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.salamsepidiekaqaz.blogfa.com

آه
آه
آه مریم
اشکم دراومد!

لیلی شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ب.ظ http://leiliel.blogfa.com/

تو همون آدم دوست داشتنی هستی؟!

مهدیار دلکش یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ب.ظ http://joojekhoroos.blogfa.com

سلام
این پستت حرف دل من بود عجیب
:(

شیدا یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ب.ظ

زیبا بود عزیزم

دانشمند پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ب.ظ http://daaneshmand.blogfa.com/

وبلاگ نویسی یعنی اینی که نوشتی. خیلی خوب بود.
و جالبه، مامانم این شخصیتی هست که تو توصیف کردی و من همیشه دست کم گرفته بودمش...

فریبا دیندار جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ

خیلی دوست داشتم این پست رو
خیلی

esperanza پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:44 ق.ظ

سلام.
از پستت خوشم اومد.
اما فکر می کنی اگر کسی برای همه ی اون چیزهایی که گفتی داوطلب نه چه اتفاقی میافته؟ یا اگر اون آدمِ داوطلب ، یکبار هم که شده بهترین قسمت رو برای خودش برداره؟ به نظر من، اون آدم با انجام دادنِ تمام این کارها احساس خوب بودن بهش دست میده و این عادتیه کع نمی تونه ترکش کنه. بله درسته، آدمها در این جور موارد، فراموشکارند، اما این ما هستیم که با رفتارمون، توقعات اطرافیانمون رو شکل میدیم.

ه یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ http://he2cheshm.wordpress.com

عالی بود

احسان پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

خوشم اومد و برای چند لحظه من را به فکر فرو برد.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد