ای وای،ای وای...

به یاسمین می گویم اگر فکر می کنی ممکن است یادداشت قبل ساره را خوشحال کند بهش بگو بخواندش.

می گوید زنگ زده به ساره،در راه خانه ی شهاب طباطبایی بوده برای دعای کمیل.

می آیم پای اینترنت.«آمار دستگیر شدگان مراسم دعای کمیل به سی نفر رسیده

هی فکر می کنم نکند ساره،نکند ساره،دوستم،دوستم...

از روی اسم ها سریع می گذرم و بعد هر اسم هی یاد درباره ی الی می افتم و لحن ای وای گفتن های شهاب حسینی.

هادی حیدری،ای وای،همسر و برادر عبدالله رمضان زاده،ای وای،محبوبه حقیقی،ای وای،همسر مرتضی الویری،ای وای...

از روی اسم ها رد می شوم و ای وای ردیف می کنم و در می مانم.اسمش چیست؟گروگان گیری؟اسیر گرفتن؟دعای کمیل خواندن در یک جمع خصوصی تشویش اذهان عمومی است یا به خطر انداختن امنیت ملی؟

یاسمین توی گوگل ریدرش نوشته ساره و فاطمه(خواهر ساره)را بعد از یک روز آزاد کرده اند.اما امین شیرزاد(برادر ِ مهدی شیرزاد) منتقل شده به اوین.

«کاش تو فضای چشممون،پیدا بشه یه شاپره

به ما که خسته ایم بگه،خونه ی باهار کدوم وره؟» 

*تکمیلی:چند نفر از دستگیرشدگان آزاد شدند.