بیا اسمش را بگذاریم بی پایان،اسم داستانم را.بنشین جلویم تا برایت تعریف کنم،دستانم را بگیر که ببینی شبیه دستهای تمام آدمهای این شهر است.
بیا اصلا از آن دورها شروع کنیم.از خیلی وقت پیش،از آن روزهایی که طعم خوشبختی چیزی بود شبیه طعم پاستیل های خرسی.
من را ببین،مثل همیشه ام.شبهای امتحان کتابم را پهن می کنم جلوی تلویزیون.دو خط می خوانم و پنجاه بار کانال ها را بالا و پایین می کنم،بعد می روم پای کامپیوتر،خبر ها را می خوانم و خنده ام را قورت می دهم.(اینجایش شبیه همیشه نیست،در برنامه شبهای امتحان،به جای داستانهای مرگ و انفرادی خواندن،همیشه «رامونا» بود مثلا یا «مانولیتو».)
راستی،چون این داستانم خیلی بی ربط است بگذار این را هم برایت بگویم.که شب انتخاب واحد این ترم،به زور بیدار ماندم تا کلاس منطق الطیر دکتر شفیعی کدکنی پر نشود.زود گرفتمش و هی رویای کلاس های سه شنبه صبح ترم بعد را در سرم داشتم.کلاس های سه شنبه هم پَر!دکتر شفیعی از ایران رفت.بعد بیا برای دلخوشی من شعر بخوان:
«به شکوفه ها،به باران برسان سلام ما را » یا مثلا «هر کجا هست خدایا به سلامت دارش»
*دانشجوی شب امتحان کلا موجود بدبختی است،چه برسد به اینکه امتحان معوقه داشته باشد آن هم وسط ماه رمضان و تابستان و این حال و اوضاع.
*فید اینجا کمی مشکل داشت،حالا کار می کند به گمانم.فید لحظه های کاغذی
سلام وبلاگ باحالی داری اگه خواستی با هم تبادل لینک کنیم منو با اسم دانلود بازی کامپیوتر موبایل لینک کن در قسمت نظرات وبلاگم بهم خبر بده تا با هر اسمی خواستی لینکت کنم .
تبادل لینک = بازدید بیشتر = رتبه بالاتر در گوگل
مریم
دل من هم پکید از رفتنش. گرچه احتمال استفاده کردن از محضرش٬ برای من این قدر نزدیک نبود که گفتی.
مریم جان
یک روزی او و شاید همه ی آدم هایی که دل شان گیر اینجاست و دل اینجا برای شان تنگ می شود برمی گردنند.
می دانم.
پ.ن: بچه برو درستو بخون. :) :*
ــ پسر خاله ی کلاه قرمزی واست پیغام فرستاده.. .بخونش!
چه کار میشه کرد.. ..خوب رفته دیگه.. ..مگه چیه !
برو پیش یکی دیگه! برو یه جای دیگه!
باید درس خوند دیگه.. .
..مگه چیه !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ پاستیل خوب نیست نخور ! ..بد مزه ست !
صبر کن مریم به سختی روز و شب/ عاقبت روزی بیابی کام را!
برای تو، که دلت را خوش کند
کاش بکند!! :-)
درد من درد مردم زمانه نیست .....درد مردم زمانه است
****
به کجا چنین شتابان...به هر انکجا که باشد به جز این سرا سرایم
***
این روزا دیگه هیچ خبری تعجب اور نیست مریم....همه چیز خاکی شده.... چقدر دلم می خواد این ماه تموم نشه...
***
امیدوارم امتحاناتو خوب بدی . حالا دکتر شفیعی کدکنی کی رفت چرا رفت ؟
آره. منم منطق الطیر برداشته بودم باهاش. یعنیااا مریم همش به پاقدم مزخرفمون فکر می کنم که تا اومدیم دانشگاه قیصر رفت، دکتر دهقانی رفت، دکتر شهیدی رفت، حالا هم که شفیعی... از اون دانشکده چی مونده دیگه جز فضیلت و آقای رسولی و دستشویی های نوساز؟
*امتحان دادن تو ماه رمضون هم گونه ی خفیف شکنجه ی بدنه ی دانشجوییه. همون قضیه ی نخبه کشی و اینا. آررره. به این فکر کن.
راستی. هه. یاد اون دیالوگ معروف احمد افتادم، تو درباره ی الی؛ که یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه... هووم. حکایت ماس رفیق.
سلام عزیزم
یک مقاله با مقدمه و نتیجه اما بدون چکیده و کلیدواژه. ازومی هم نداره تایپ شده باشه.
مواظب خودت باش خانومی. خیلی دلم برات تنگ شده
((دانشگاه را فراموش کن)).نه فقط ((سه شنبه ))هاش- بلکه کل هفته اش را فراموش کن
بیا اصلا شروع نکنیم!
ببین امتحان داریم
به نام بهترین سرآغاز
سلام.
خوبی؟
امشب بابام اومد گفت: مروارید، دکتر شفیعی کدکنی رو می شناسی؟ گفتم: آره. گفت: از ایران رفت!
خیلی نمی شناختمش اما ناراحت شدم. ایشالا که موفق باشه.
من هر وقت لینک وبلاگتو می بینم، کلی خوشحال می شم. خودتو فکر کنم فقط یه بار دیدم. از همون موقع دلم می خواست باهات دوست بشم.
کم پیدایی مریم نیستی چرا؟!!اه گندشون بزنه با این برنامه امتحاناشون...خوب من جز اینجا کجا برم؟ هر روز باز می کنم بازم نیستی
سلام دوست گرامی
وبلاگ خوبی دارید نوشته هاتونم عالیه امید وارم موفق وپیروز باشید
همه چیز را در مورد من گفتی دیگر:
دانشجوی شب امتحان کلا موجود بدبختی است،چه برسد به اینکه امتحان معوقه داشته باشد آن هم وسط ماه رمضان و تابستان و این حال و اوضاع.
خوبی مریم؟
تو خامش ای،
که بخواند؟
تو میروی...
که بماند ؟
که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند ؟
...
سلام
وبلاگ مدادومدار حاصل نوشته هی خلیل جیلل زاده است .شمارابه خوانش می طلبد .تازگیها بابلوروماهسویه آمده است .منتظرتان است .تبادل لینک هم راهیست برای پیوند آشناگریها به رفاقتهای جاودان اگرخواستید اطلاع دهید تاشماهم درلیست دوستان قراربگیرید.شادزی وبلندوخرم
.
www.shoolan.blogfa.com
سلام( بیا و حال اهل زجر بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار !!)
چقدر دوست داشتم این پست رو
سلام
وب جالب و قشنگی داری
اگه مایل به تبادل لینک هستی خبرم کن[لبخند]
سلام
جدی دکتر رفت؟
دیگه کسی نمونده تو این مملکت که بخواد به بچه هامون امید بده
به روز کردم مریم جان منتظرتم
اااه... کدکنی هم رفت؟؟؟ دیگه تاب نیاورد.
برای این بود که هرآنچه می خواست نمی دید و آنچه می دید، نمی خواست. احتمالا.
سخت شدی...!! مثل سختی های دانشجوی ادبیات بودن!
من کلا آدم بی شعوری هستم. اگر آن روز دعوتت را پذیرفته بودم الان بدون دیدن کدکنی نمی مردم.
منم دلم خوش باشه به همون یه بار که دیدم چه طوری تا لب پنحره نشسته بودند که "از زبان برگ" براشون بگه.
کی می دونه، شاید خدا امید سه شنبه های خوب رو نگه داشته برای سال دیگت که بر می گرده؟ نه؟
(به شرط اینکه نری شیراز ادبیات کودک بخوانی که دیگه دانشگاه تهران کلهم بی معنی می شه)
کوچ بنفشه ها!
موفق باشی گلم
حالا کجاشو دیدی!واستا ببین هادی میاد جای شفیعی!کلا منتظره یکی بره و اون بیا جاش!حالا خارج شدن اون فرد از دنیا یا از کشور فرق چندانی نمیکنه و هادی به وظیفه انسانی(؟؟؟؟؟؟)خودش عمل میکنه!
خوبه که بچه بودی!خوبه که بچگی کردی!خوبه ظهرای خونتون بوی کولر و هندونه و تابستون می داد....خوبه از مدرسه که میومدی پاتو می ذاشتی لای شوفاژ و سردت نبود....خوبه که ترس از هیچی نداشتی اولن!
دوم این که احساس بدیه که یهو یی یکی رو دوس داری بعد دوباره یهویی از دستش می دی....
فاصله نمی تونه دست و پاگیر باشه سخت نگیر!مدل دوس داشتنتو عوض کن:دورادور روی شما رو می بوسم....
و سوم این که امتحان تو ماه رمضون یعنی تیر خلاص!
تجربه کردم...چه بد بود ترم تابستونی و امتحاناش....!
بیا برایش اسم نگذاریم. داستانت را می گویم. بیا اصلا بی خیالش بشویم شاید که تو کمی زود به زود تر پیدا بشوی!
نیستی خانومی؟تازه به خواننده های بلاگت اضافه شدم ولی نمیای!
شبهای امتحان مزخرفترین شبهای ساله. مخصوصاً وقتهایی که به صبحش وصل میشه...
ســـــــــلام کـــــــــــجـــــــایــــــــــی.. .. .
سری هم به ما بزن دانشجوی شب امتحانی
دقیقا نثل خودمی
هر ترم می گم ترم بعد دیگه درست درس می خونم
دلت وقتی با چیزی نیست، خوب نیست دیگه. امتحان معوقه ای که دلیلش خون به جیگر آدم می کنه، با استاد پرکشیده... حال همه بد میشه خوب.
مریم کجایی؟
سلام مریم جون عزیزم
مگه بعد از یک سال بر نمی گردن استاد؟
دلم تنگیده واست
چرا به روز نمی کنی؟!
این داستان همچنان ادامه دارد؟
مریم قبلی و که نیومدی دلم برات تنگ شده . به روز کردم حداقل این یکیو بیا . منتظرتم .
راستی ۲۸ مهر وقتتو خالی کن ....:d
بلاگفا دوباره ریخته به هم؟!
چرا وبلاگ من باز نمی شه؟!
چرا هیچ وبلاگ بلاگفایی باز نمی شه؟!
فقط وبلاگ تو باز شد مریم
به خاطر همین اینا رو این جا نوشتم
اپ کن
خب؟!
خب؟!
خب؟!
می شود اپ کنی
می شود مریم؟!
کجایی خانم جان؟ می شود بیایی اعلام موجودیت کنی؟ هوووم؟
سلام .
به شکوفه ها به باران....
حیف...
سلام!
باورم نمی شه هنوز به روز نکردی!!!!
می خوای رکورد تعداد نظرها رو بشکونی؟ خدایی؟
جدی جدی دارم نگران می شم!
چرا اپ نمی کنی؟!
[گل][گل][گل]
میشه بگی کجایی مریم؟ دارم نگرانت میشم
مریم...
:(
مریم روزه گرفتی ؟ روزه ی ننبشتن ؟ مریم یک ماه شد ... مریم لازمه بنبیسی ... مریم لازمه ...