یک جور قشنگ

یک جور خوبی باران می آمد.من کفش پاشنه بلند پایم بود و از روی تمام چاله های رنگین کمانی می پریدم.(برای من یک سانت هم پاشنه بلند محسوب می شود!)

دلم برای هیچ کس تنگ نبود.بعد نشستم توی ماشین،جوری که انگار اگر خودم را توی یک فیلم می دیدم می گفتم کاش من جای این دختره بودم.که سرش را تکیه داده به شیشه ی عقب،باران دارد می بارد و یک لبخند مطمئن گوشه ی لبش را کج کرده.از آن لبخندهایی که هیچ چیز خرابش نمی کند.و چشم هایش دارد نگاه می کند به خوشبختی که موج می زند توی هوا.

دخترک نه ده ساله ای  داشت راه می رفت زیر باران،و چیپسش را با ژست قشنگی بغل کرده بود.که یعنی تمامش مال خودم است،به هیچ کس هم نمی دهم.عین خیالش هم نبود که باران،به قول مامان مثل دم اسب می بارد.

 بعد از ماشین که پیاده شدم.دوباره از روی چاله های رنگین کمان پریدم تا برسم به سالن عروسی و کلی دوست خوب.جوری که انگار هیچ فاصله ای بینمان نبوده.جوری که انگار همه ی ما هنوز توی همان مدرسه همکلاسیم.

مثل آدم های خوشبخت توی فیلم ها که زندگی را بلدند،مثل تمام قصه هایی که پایانشان شادی است و خوشی،گاهی آدم با یک لبخند بزرگ روی صورتش به خواب می رود.که یک جور قشنگی عطر مرموز و زلال بهار می پیچد توی خوابش.من همانم الان،گیرم به عاریه گرفته باشم این شادی را.

نظرات 13 + ارسال نظر
هانیه جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ http://aztobato.persianblog.ir

کجاست که شادی را عاریه می‌دهند؟ به من هم نشانش می‌دهی؟

قنبیت شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ http://www.ghonabit.blogfa.com

sسلام
آی منم خوشم میاد سرمو کج تکیه بدم به شیشه عقب حال میکنم تووپ

مونا شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ب.ظ

چه ناامیدانه...
دلم گرفت.



پ.ن: ما خیلی ملوسیم...

شادی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ

آهای دخترک لبخند مطمئن . تو هم زندگی را بلدی . درست قدر پریدن از روی چاله ها وقتی باران مثل دم اسب می بارد . شاید حتی بیشتر هم ...

زهرا دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ق.ظ http://randomdays.blogfa.com

خوب، خوب، خوب :)

فرشته دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ب.ظ http://arezooyekal.blogfa.com

مرسی از این که می نویسی
مرسی از این که با نوشته هات کلی منو به فکر وا می داری
مرسی از این که کلی ایده تو نوشته هات موج می زنه
مرسی از این که هستی دوست خوبم
موفق تر باشی

پسرک مزخرف دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:16 ب.ظ



چه به عاریه گرفته باشی چه تجربه کرده باشی ..مهم درک و به نگارش در آوردنشه که گویی در آن حال قرار داشتی..!

نمایشگاه کتاب تهران ..تا حالا یه بارم نرفتم!

حسام دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ http://www.chetboy.blogfa.com

خوش به حالت چه زندگی قشنگی...

سعیدی چهارشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ http://kamseda.blogfa.com

نوشته های روان وخودمانی پیرشی ودلت جوان بماند

هاجر جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

ادم قصه همه چیز را بلد است .... درست قدم می زند نمی پرد جایی که نوشته شده پا می گذارد.... از این چیزهای عاریه ای کجا هست؟ ...
راستی بعضی هم از باران تگرگ قبلش را می بینند.....

هامون یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ق.ظ http://tasteofdeath.blogfa.com

کاش این بهار٬در تو بماند!...توصیف این سبزینه ها٬بغض می آفریند بخدا...

امید یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ

به نام خدا
با سلام من جوانی هستم 25 ساله که تصمیم به ازدواج گرفتم ولی مشکل ما هم این که بودجه درست حسابی برای زندگی نداریم.اگه طول بکشه ممکن هست نرگس و از دست بدم برای همین اگه میتونید مبلغ کمی به ما کمک کنید تا بتونیم زندگی کنیم .

نام شعبه:کارخانه کفش ملی -شماره کارت: 6037991089181923


شماره حساب:0306052929005

نگار یکشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ http://negar5667.persianblog.ir

ما هم خیلی ملوسیم!:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد