عطری نمور و خیس می پیچد توی سرم.یاد بازی قدیمی مان می افتم.اسمش را گذاشته بودیم شمشاد بازی.که اینجور وقتها راه می افتادیم و دستمان را آرام می کشیدیم روی ردیف شمشادهای خیس و ترد.بعد دستمان را به هم نشان می دادیم که نم باران گرفته و دستهایمان تازه می شد.تازه ی تازه،خنک و زلال.
این روزها زیاد دستم را می کشم روی شمشادها،بعد نگاهشان می کنم.دستهایم را می گویم.نگاهشان می کنم که این همه سرد،این همه خاموش نم باران را به خودشان گرفته اند.
«تو آب شده یی
در اندوه اسب ها
دلتنگی دره ها
قطرات شبنم،
مه نمی گذارد که ببینمت...
شمس لنگرودی»
...
.
نوشتن آرومم نمیکنه ... خوندن مطالب دیگران هم همینطور ... کاش بود و فقط نگام میکرد. این روزها بدجوری نگاهشو نیاز دارم ... اما بقول شمس : تو آب شده یی ... وه که چه دهشتناک ... عمرم هدر رفت.
دستهایمان ودستهایم ..تفاوت هست بین آن روزهایت و امروزت.. . ..از آن خنده های تلخم را نثارت می کنم.. ..و..یاد باد خاطرات شیرین گذشته ات... ..همین!
..چی میتنوم بگم!!؟
ممنون که می آیید،می خوانید و نظر می دهید.ممنونم.
من خود مه ام
سلام دوست من. با پستی زیبا به روزم.منتظر حضور گرم شما هستم،با تشریف فرمایی خود خوشحالم کنید.
چشم مریم عزیزم، چشم :)
اگه جور بشه بیام که حتمن :) خوشحالام کلی از این بابت !
صدای بهروز وثوقی بود در قبل ار انقلاب بر فیلم هایش..
صدای محمد علی فردین بود.. . .. .. ..
صدای پل نیومن بود.. .. ..
صدای مارلون براندو بود.. . .. ..(جزء پدر خوانده)
و.. .و. . ..و.. .
..هنوز زنده اند و از بعداز شرکت در مراسم فوت فردین دیگه از ایران خارج نشده ..اما مثل خیلی چیزای دور اطرافمون تا هستن قدرشون رو نمیدونیم .. . .
(در فیلم سر بلند از صدای امروزیش استفاده شد اما چیز خوبی از آب در نیومد! ..یعنی فکر میکنم آزادی عمل لازم رو چه در این کار و چه کارهای دیگش بهش نمیدن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*****************
ـتبعید خود خواسته از پیتر باگدانوویچ اسم کتابی هست که از یه دست فروشی خریدم(۱۵۰۰ تومن) چاپ اول ۱۳۶۳ طرح روی جلد از آیدین آغداشلو ..خیلی دوست دارم بخونمش ولی هر وقت دستم میگیرمش نمی دونم چرا نمی تونم!
سلام دوست گرامی
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست **که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست.
این پست (قسمت دوم *** رضایت در زندگی )
می خواهم این بار نگاهی باشم که اگر بارانی شدم و باریدم، هم، سایه بانی باشم که تو از طراوت سبز سرو بارانی باشی.
This time, I want to be a face when if I was rainy, I'd be an arch to make you wet from green freshness of pine.
:)
مریم عزیز... دلم تنگ شده بود برات.
مریم! ناپرهیزی کردم... دوباره اومدم وبلاگت. فکر کنم دیگه نباید بیام. میخوام همون مریم خنده رو و شاد تو ذهنم باشه. همون که نمی تونم دنبال خنده هاش نخندم. نمی خوام بیان اینجا و بفهمم خالی شده ای... اصلا نمی تونم بفهمم این مریم همون مریم دیشبه که از دیدنش کلی شاد شدم... که هر حرفش لبمو به خنده باز می کنه و باور می کنم که مریم این روزها شاده...خوشحاله... پر از انرزی... پر از امیده...دستهاش تازه و خنک و زلال اند...