بیک و باک

چیزی که گروه دوستی چهار،پنج نفره مان را تشکیل می داد نه علایق و افکار مشترک بود،نه درک متقابل و این حرفها.دوستی در دبستان بر پایه های محکم تری مثل هم سرویسی  و هم محلی بودن،شریک شدن در خوراکی زنگ تفریح و شاگرد زرنگ بودن بنا می شود.

میان گروه دوستی مان،دو نفر بودند که با هم صمیمی تر بودند.تمام زنگ های تفریح آنها دستهایشان را می انداختند گردن هم،و با صدایی زیر اعلام می کردند:ما حرف خصوصی داریم.بعد دور حیاط راه می رفتند و زیر گوش هم حرف می زدند.

من می نشستم و لقمه های نان و پنیرم را گاز می زدم و نگاهشان می کردم و آرزو می کردم روزی برسد که از حرف های خصوصی شان سر دربیاورم.

بعدها فهمیدم آنها در ساعتهایی که من داشتم از حسادت کشنده ای می ترکیدم،آدم ها را نشانه می رفتند و بیک و باک خطابشان  می کردند.باک یعنی باکلاس،بیک یعنی بی کلاس.

هنوز هم دورادور از آن دو نفر خبر دارم،جفتشان پزشکی می خوانند،با هم.

و من هنوز گاهی یاد آن روزی می افتم که زیر باران ایستاده بودم،به اسمی که روی مقنعه ام دوخته شده بود نگاه می کردم.و دو نفر از دوستانم یک ریز زیر باران پج پچ می کردند و می خندیدند در حالی که باران موهایشان را خیس می کرد.و آنوقت جایی در قلبم تیر می کشد.

نظرات 33 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ق.ظ http://doudkesh.blogfa.com/author-doudkesh.aspx

چه با شکوه می‌نویسی.

فرزانه چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ق.ظ http://aftabepaeez.persianblog.ir

چه دوستی ماندکاری

نگ نوج چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ

آخی! کلوچک مرا به سخره می گرفتند؟

نگار چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:14 ب.ظ

هفته ی دیگه این موقع.....
خمیازه کشان میگذرد این ۷ روز باقیمانده...

بی صبرانه در انتظارم نگار!

شقایق چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:27 ب.ظ http://shabdar-4par.persianblog.ir

دوستیای دبستان کلا یه جور وحشتناکی جالبن. الان اون دوست دبستان من قاطعانه میگه که من یه احمق تمام عیارم!

مرجان چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:44 ب.ظ http://www.marjjan.blogfa.com

اشک به چشمام نشست ... حس اون روزهات رو الان دارم!

شهاب چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ب.ظ http://naag.blogfa.ir

دبستان که بودم به ۵نفر حسودیم می شد چون مربی فوتبالمون در هر شرایطی اونا رو می برد تو تیم مدرسه و من هر چقد خوب بازی می کردم محکوم به ذخیره بودن بودم! دنیایی بودا! یه نفرم بود که تو جشن تولدش ویولن حسابی زد و منو بد جوری متحول کرد. اون موقع چهارم بودم هنوزم که فک می کنم همچون ویولون زدی واسه اون سن بی نظیره شاید یه روز به عنوان نوازنده ی معروفی ببینمش.
چند روز پیش یه شعر باحال در مورد ۲تا پست قبلی تو یه جا خوندم حالا اومدم بنویسمش هرچند دوبار آپ کردی! ولی خب می نویسم. شعر توی مقاله از آتش نقل شده ولی شاعرو نمیدونم.

کوک ازلی ساعت وحشتناک
گیرم که شود تمام یک روز٬ چه باک
عمر تو جرقه ای ست کز برق خیال
افروخته٬ تیک زادن و مردن تاک

MZ پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:20 ق.ظ http://panchatantra.blogfa.com/

میشناسمت؟

شادی پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 ق.ظ

من دبستان نمی دانستم بی کلاس و با کلاس یعنی چی. دوستانم هم.

نقره ای پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 ب.ظ

دوستان دبستانی من مردند. همه شان!

پرنیان پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:19 ب.ظ

آخی!!! چه نوشته ی سوزناکی بود! یه لحظه مریم اونقدی رو احساس کردم!

کتاب‌خوانه جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:45 ب.ظ

به جای ، به جای . به جای ؛
تا حدی تحت تأثیر سلینه... گاهی حواسم باشه میام چند تاشو عوض می‌کنم یکی از همون بالایی رو می‌ذارم. اما اصولاً وقتی آدم می‌خواد نوشته‌ش صرفاً گفتار مکتوب‌شده باشه، [متوجه حشو این کلمه هستم و بامنظور به کار می‌برمش] نه نوشته‌ی گفتاری، هیچ چیز تأثیر ... رو نداره. گیج‌کنندگی‌شم اگه باشه خصیصه‌ی طبیعی گفتاره در مقایسه با نوشتار... بله...

مصطفا جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:49 ب.ظ http://www.otagh.blogfa.com

ممنوم از تبریکت.جسارتی هم نبود.
دوستای باحالی بودن با اون شیوه اسم گذاری منحصر به فردشون:)
میشه اسم دوتا شخصیت یه داستان باشن و بشن

شیرین ناز جمعه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:29 ب.ظ http://shirinnaz628.blogfa.com/

جای خالیت اما تو کلاس حس میشه

زهرا موثق شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:45 ب.ظ http://zahramovasagh.blogspot.com

همیشه دوست صمیمی داشتم ، ولی از همون اولش هم تو جمع بودن رو به خلوت های دو نفری ترجیح دادم...

تهمینه حدادی شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:52 ب.ظ

من تو خماری موندم دختر با اون داستان فوق العاده ات

سارا یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ http://zdz.persianblog.ir

چه جالب بود.. خاطرات قدیمی همشون یه جورین!

سحر یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 07:18 ب.ظ http://badbadakeabi.blogfa.com

وقتی کوچکتر از الانم بودم وقتی دو نفر رو می دیدم که با هم یواشکی حرف می زنن یا وقتی بغل دستیم غایب بود و من تنها من فقط بغض می کردم ...

مطرود از شرق بهشت دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:58 ب.ظ

... منم همونجا بودم!! هم مقنعه ام خیس شدهع بود هم چشمام...
کودکی هامون چقدر غمگینانه شبیه اند!!!

هانیبال سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ق.ظ http://hipark.blogfa.com

سلام
همان بهتر که در گروه دوستی شان نرفتی و دیگران را قضاوت نکردی
تنها بودن به که در زحمت تن ها بودن

هامون سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ب.ظ http://tasteofdeath.blogfa.com

بازگوی خاطره ها٬رنج است و غبطه...

فریبا چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.havijebanafsh.blogfa.com

الهی ی ی ی ی ی! مریم کوشمولوی نازنازی
چقدر حرص ادم در می اد با این کارا و حرفا! اما در گوشت یه چیز بگم : من خودمم از این بچه ها بودم که خیلی به با کلاسی و بی کلاسی اهمیت می دادم و توجه می کردم!با نیمچه قد اونقدر قرو فر داشتم که نگو! اما الان فکر کنم ادم شدم نه؟!

سارا شاهدی چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ق.ظ

مریم جان آدمیزاده دیگه .
از این اشتباهها پیش میاد گاهی
(ببخشید دیر جواب دادم )

شاهین رهنما چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ب.ظ http://shahin-rahnama.blogfa.com

سلام

ممنونم . همیشه پیروز باشید

فریبا چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:50 ب.ظ

به من افتخار می کنی به خاطر شاهکر افرینیم نه؟٬!

شهاب چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ب.ظ http://naag.blogfa.ir

من خواب و کجا باید پیدایش کنم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم. ولی در کل از روایت روون موراکامی و طرز تموم کردن داستان هاش خوشم اومد. نمی خواستم کافکا در ساحل رو ادامه بدم ولی حالا میدم. اگه شما نتوانستی کتاب بخری لااقل من یه بهره هایی بردم!

فریبا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:18 ب.ظ

مریم نه! خواهش می کنم نه! وقتی سوالهای بنفشابی جیغ می پرسی از من تنم مور مور می شه و گوشام کر....
نپرس! مممنونم!

مرجان پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.marjjan.blogfa.com

آپ ... ؟؟؟؟؟

فریبا پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:41 ب.ظ

سپاسگزااااااااااااارم! مریم مریم مریم

مرسلی علی جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ

.!

فریبا شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ب.ظ

باز من...
من
من
من
من
.
.
.

سین شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ب.ظ http://sinbe.com

دوست های دبستان ... نه دوستشان ندارم
همه دور ماندند ... با خبر یا بی خبر

نیـــکو شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:21 ب.ظ http://melodin.blogspot.com

از کجا دانستی که دیشب اینجا بوده ام و تمام پست های صفحه ات را خوانده ام و بی آنکه بیدارت کنم رفته ام ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد