چیزی که گروه دوستی چهار،پنج نفره مان را تشکیل می داد نه علایق و افکار مشترک بود،نه درک متقابل و این حرفها.دوستی در دبستان بر پایه های محکم تری مثل هم سرویسی و هم محلی بودن،شریک شدن در خوراکی زنگ تفریح و شاگرد زرنگ بودن بنا می شود.
میان گروه دوستی مان،دو نفر بودند که با هم صمیمی تر بودند.تمام زنگ های تفریح آنها دستهایشان را می انداختند گردن هم،و با صدایی زیر اعلام می کردند:ما حرف خصوصی داریم.بعد دور حیاط راه می رفتند و زیر گوش هم حرف می زدند.
من می نشستم و لقمه های نان و پنیرم را گاز می زدم و نگاهشان می کردم و آرزو می کردم روزی برسد که از حرف های خصوصی شان سر دربیاورم.
بعدها فهمیدم آنها در ساعتهایی که من داشتم از حسادت کشنده ای می ترکیدم،آدم ها را نشانه می رفتند و بیک و باک خطابشان می کردند.باک یعنی باکلاس،بیک یعنی بی کلاس.
هنوز هم دورادور از آن دو نفر خبر دارم،جفتشان پزشکی می خوانند،با هم.
و من هنوز گاهی یاد آن روزی می افتم که زیر باران ایستاده بودم،به اسمی که روی مقنعه ام دوخته شده بود نگاه می کردم.و دو نفر از دوستانم یک ریز زیر باران پج پچ می کردند و می خندیدند در حالی که باران موهایشان را خیس می کرد.و آنوقت جایی در قلبم تیر می کشد.
چه با شکوه مینویسی.
چه دوستی ماندکاری
آخی! کلوچک مرا به سخره می گرفتند؟
هفته ی دیگه این موقع.....
خمیازه کشان میگذرد این ۷ روز باقیمانده...
بی صبرانه در انتظارم نگار!
دوستیای دبستان کلا یه جور وحشتناکی جالبن. الان اون دوست دبستان من قاطعانه میگه که من یه احمق تمام عیارم!
اشک به چشمام نشست ... حس اون روزهات رو الان دارم!
دبستان که بودم به ۵نفر حسودیم می شد چون مربی فوتبالمون در هر شرایطی اونا رو می برد تو تیم مدرسه و من هر چقد خوب بازی می کردم محکوم به ذخیره بودن بودم! دنیایی بودا! یه نفرم بود که تو جشن تولدش ویولن حسابی زد و منو بد جوری متحول کرد. اون موقع چهارم بودم هنوزم که فک می کنم همچون ویولون زدی واسه اون سن بی نظیره شاید یه روز به عنوان نوازنده ی معروفی ببینمش.
چند روز پیش یه شعر باحال در مورد ۲تا پست قبلی تو یه جا خوندم حالا اومدم بنویسمش هرچند دوبار آپ کردی! ولی خب می نویسم. شعر توی مقاله از آتش نقل شده ولی شاعرو نمیدونم.
کوک ازلی ساعت وحشتناک
گیرم که شود تمام یک روز٬ چه باک
عمر تو جرقه ای ست کز برق خیال
افروخته٬ تیک زادن و مردن تاک
میشناسمت؟
من دبستان نمی دانستم بی کلاس و با کلاس یعنی چی. دوستانم هم.
دوستان دبستانی من مردند. همه شان!
آخی!!! چه نوشته ی سوزناکی بود! یه لحظه مریم اونقدی رو احساس کردم!
به جای ، به جای . به جای ؛
تا حدی تحت تأثیر سلینه... گاهی حواسم باشه میام چند تاشو عوض میکنم یکی از همون بالایی رو میذارم. اما اصولاً وقتی آدم میخواد نوشتهش صرفاً گفتار مکتوبشده باشه، [متوجه حشو این کلمه هستم و بامنظور به کار میبرمش] نه نوشتهی گفتاری، هیچ چیز تأثیر ... رو نداره. گیجکنندگیشم اگه باشه خصیصهی طبیعی گفتاره در مقایسه با نوشتار... بله...
ممنوم از تبریکت.جسارتی هم نبود.
دوستای باحالی بودن با اون شیوه اسم گذاری منحصر به فردشون:)
میشه اسم دوتا شخصیت یه داستان باشن و بشن
جای خالیت اما تو کلاس حس میشه
همیشه دوست صمیمی داشتم ، ولی از همون اولش هم تو جمع بودن رو به خلوت های دو نفری ترجیح دادم...
من تو خماری موندم دختر با اون داستان فوق العاده ات
چه جالب بود.. خاطرات قدیمی همشون یه جورین!
وقتی کوچکتر از الانم بودم وقتی دو نفر رو می دیدم که با هم یواشکی حرف می زنن یا وقتی بغل دستیم غایب بود و من تنها من فقط بغض می کردم ...
... منم همونجا بودم!! هم مقنعه ام خیس شدهع بود هم چشمام...
کودکی هامون چقدر غمگینانه شبیه اند!!!
سلام
همان بهتر که در گروه دوستی شان نرفتی و دیگران را قضاوت نکردی
تنها بودن به که در زحمت تن ها بودن
بازگوی خاطره ها٬رنج است و غبطه...
الهی ی ی ی ی ی! مریم کوشمولوی نازنازی
چقدر حرص ادم در می اد با این کارا و حرفا! اما در گوشت یه چیز بگم : من خودمم از این بچه ها بودم که خیلی به با کلاسی و بی کلاسی اهمیت می دادم و توجه می کردم!با نیمچه قد اونقدر قرو فر داشتم که نگو! اما الان فکر کنم ادم شدم نه؟!
مریم جان آدمیزاده دیگه .
از این اشتباهها پیش میاد گاهی
(ببخشید دیر جواب دادم )
سلام
ممنونم . همیشه پیروز باشید
به من افتخار می کنی به خاطر شاهکر افرینیم نه؟٬!
من خواب و کجا باید پیدایش کنم رو از بقیه بیشتر دوست داشتم. ولی در کل از روایت روون موراکامی و طرز تموم کردن داستان هاش خوشم اومد. نمی خواستم کافکا در ساحل رو ادامه بدم ولی حالا میدم. اگه شما نتوانستی کتاب بخری لااقل من یه بهره هایی بردم!
مریم نه! خواهش می کنم نه! وقتی سوالهای بنفشابی جیغ می پرسی از من تنم مور مور می شه و گوشام کر....
نپرس! مممنونم!
آپ ... ؟؟؟؟؟
سپاسگزااااااااااااارم! مریم مریم مریم
.!
باز من...
من
من
من
من
.
.
.
دوست های دبستان ... نه دوستشان ندارم
همه دور ماندند ... با خبر یا بی خبر
از کجا دانستی که دیشب اینجا بوده ام و تمام پست های صفحه ات را خوانده ام و بی آنکه بیدارت کنم رفته ام ؟