نمی دانم اسم تصمیمم را چه بگذارم.از طرف آدم های مختلف گزینه های مختلفی مثل خریت و حماقت پیشنهاد شده،هیچ کس هم درکم نمی کند چرا.دلایلم را نمی فهمند.فقط مامان می گوید خودت می دانی!من از این خودت می دانی متنفرم،هر چند مامان و بابا تنها کسانی اند که سر این موضوع تعجب نمی کنند،در منگنه قرارم نمی دهند و به جای من تصمیم نمی گیرند.
همین باعث شده شیر شوم برای انصراف دادن از رشته ی دوم.سه ماه بیشتر نیست که رفتم سر کلاس های هنرهای نمایشی هنرهای زیبا.هیچ کس باور نمی کند به همین راحتی دارم از رشته ای که برایش ماه ها دوندگی کردم دست می کشم.یادم نمی رود،همان روزهای بهمن که برف سنگین می آمد،توی فرجه ها من اداره ی آموزش را به خاطر یک امضا بالا و پایین می کردم.اینقدر اذیتم کردند که کم مانده بود بنشینم زار بزنم وسط خیابان.
فکر می کردم رشته ی ادبیات نمایشی می تواند مکمل ادبیات فارسی باشد،می تواند جبران کم تحرکی دانشکده ادبیات را بکند.اما نمی تواند،آن چیزی که می خواستم نبود.حالا چند سال لیسانسم طول بکشد برای رشته ای که دوستش ندارم؟که به هیچ کجای زندگی من نمی چسبد؟آره،تئاتر رشته جالبی است اما برای کسی که می خواهد تئاتر کار کند.من نمی خواهم!
بحث تنبلی هم نیست دقیقا،این تجربه سه ماهه ام را هم دوست داشتم،واقعا برایم ارزشمند بود.حتی باعث شد رشته ام را،دوستانم را و دانشکده مان را بیشتر از قبل دوست داشته باشم.
دانشکده ای که بچه ها از آن می نالند این روزها برای من عزیز است،بحث بدی یا خوبی دانشکده ی هنرهای زیبا و رشته ی تئاتر نیست.بحث منم.بحث من آشفته ام که این روزها نشسته ام تا تصمیم بگیرم می خواهم با خودم،آینده ام و زندگی ام چه کار کنم.این وسط جایی برای رشته ی تئاتر نیست.من مانده ام و انصرافی که فردا قرار است فرمش را پر کنم.
*پی نوشت:روزهایی که رفتم برای رشته ی دوم تقاضا دادم دانشکده ی ادبیات جای دلگیری بود.قیصر تازه فوت کرده بود و یکی از استادان خوبمان اخراج شده بود و وضع گروه ادبیات بدجوری به هم ریخته بود.همان روزهای سرد و دلگیر ترغیبم کرد برای تجربه ی یک رشته ی دیگر.حالا دیگر دانشکده ی ادبیات آنقدرها هم سرد نیست!
.
من هم از خودت می دانی بدم می آید. این خودت می دانی ها باعث می شود آدم حس کند آنقدر تنهاست که دیگر حتی خودش هم با خودش نیست.
اما در هر صورت چه انصراف بدهی چه ندهی :
من با تو خوشم تو خوشی با دل من
از دست من و تو ....
اوهوم. یکی از بچههای ما هم رشتهی دوم، فرانسه برداشته و حالا کم آورده. ازون درسخونهای تیر هم بوده و هست ! کلن که به نظرم هیچ ایدهی خوبی نیست خوندن دو رشته تو دانشگاه. فرقی هم نمیکنه رشتهی اول یا دوم چی باشه. هیچکدوم رو آدم نمیرسه درستحسابی وقت بذاره و اینا (البته اگه کلن بنا باشه وقت بذاره که تو این قصد رو داری واسه ادبیات و خیلی خوبه که داری.)
من نمیگم خودت میدونی یا انصراف بده یا نده (گواینکه تصمیمات رو به نظر میرسه گرفتی و خوشحالم از این بابت) ، اما به هر حال پیشنهاد من انصرافه ، مریم.
و خوشحالام از اینکه وضع دانشکدهتون بهتر شده.
راستی. من تابستون پارسال با خواهرم ایه سر اومدم دانشکده ادبیات (یه سال دانشجوی ادبیات بود خواهرم) بعد رفتیم دکتر دهقانی رو دیدیم و اینا. این دکتر دهقانی که میگفتن اخراج شده همین استادی هست که میگی ؟ همون که کتاب پیشگامان نقد ادبی رو نوشته ؟ من یه مدت اخبار اخراجاش رو پیگیری کردم، بعد دیگه خبری نشنیدم. اگه اون بوده باشه که خیلی متاسفام من الان که !
من سوم دبیرستانام. رشتهای که من میخوام بخونم ادبیات داستانی یا ادبیات معاصره که تو هیچ دانشگاهی وجود نداره. برای همین تصمیم گرفتهم که برم پیشدانشگاهی رو هنر بخونم برای فیلمنامه نویسی یا ادبیات نمایشی. فکر میکنم احتمالش خیلی زیاده که به وضعیت شما دچار بشم. حالا نمیدونم میتونید کمکی کنید یا نه. ولی اگه همینجا یه کمی توضیح بدین ممنون می شم.
ادبیات داستانی که تربیت معلم کرج داره.اما خیلی قوی نیست گویا.من فکر می کنم اگر قصدت از دانشگاه اومدن نویسنده شدن و شاعر شدنه هر رشته ای بری پشیمون می شی!اگر دقیقا بگی علاقه ت چیه،ادبیات رو دوست داری یا نه و اینکه از دانشگاه چه انتظاراتی داری بهتر می تونم جواب بدم.
بعدشم اینکه اگر به تئاتر علاقه داری و می خوای کار کنی ادبیات نمایشی رشته ی خوبیه!من به این خاطر انصراف دادم که علاقه و هدف اصلیم تئاتر نیست.سینما هم که لیسانس نداره اگر می خوای فیلمنامه نویسی بخونی(هنرهای زیبا ارشده.فکر کنم دانشگاه هنر لیسانس هم داره.)
من ای-میلم همین بغل هست.توضیح بیشتر خواستی بدی یه میل بزن.موفق باشی.
به علی بگیم اینقدر تو کامنتاش پر حرفی نکنه!!!!
چه باحاله این بچه!
مریم می خوام جیغ بزنم! بگو چرا! نامه های جودی ابوت را پیدا کردم باورت می شه! مریم می خوام جیغ بزنم!
نامنتظره فارسیه نه عربی کثیف که زبان اجدادیمونو آلوده کرده...
[تنها توجیه محتمله...]
و اون... من تقریباً میدونم مشکل چیه... مشکل اینترنت زغالی بندهس که باعث میشه هر وقت پست میذارم بنویسه اونجا که بازسازی صفحات با مشکلاتی همراه بوده است... راه حل؟ باید adsl بگیرم...
راستی حواست به تولد قیصر بود؟
معلومه که بود!
چه اسفندها...آه!
چه اسفندها دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!
وای مریم دلم برات تنگ میشه
ولی مهم اینه که الان مطمئنی که این کار درسته.همین که جرئت این ریسک رو داشتی خوب بود. حالا که دیگه نمیای تئاتر برام نامه بنویس!
من همیشه با پیروی از آن چه درست است صرف نظر از سختی هایش موافق بوده ام ... تبریک می گم ! راستی درمورد استر باید بگم این گفته ی من نیست. این رو آمار داره می گه . این لینک رو ببین :http://www.bookna.com/vdcf0jdy.w6dvmagiiw.html
خودت رو بپذیر و به خودت عشق بورز. همه چی حل می شه...
مهم آن تجربه سه ماهه است که تجربه شد و فهمیدی:
"چسبد؟آره،تئاتر رشته جالبی است اما برای کسی که می خواهد تئاتر کار کند.من نمی خواهم!"
موفق باشید
کار خوبی کردی دختره! :)
سلام..
ممنون از آمدن و ممنون از گفتن آمدن!
من دوستایی هم تو دانشکده تئاتر داشتم هم تو ادبیاتتون و دوستای خوبی هم بودن.هستن!
تئاتر رو اگه برای ادبیاتش می خواستی که خب از همین رشته فعلیت هم گمونم میشه پی گیرش بود.
خوشحالم که به ادبیات چسبیدی.نمی دونم چرا اما احساس می کنم اینجوری بهتره!
سلام
اگر اجازه بدهی به عنوان کسی که چند سالی بزرگ تر است (صد البته از لحاظ سن) و کلی هم تجربه تغییر حوزه و رشته داشته (و دارد!) نظری بدهم ، بگذار بگویم که:
یک رشته را درست و درمان و تا انتها دنبال کن، برای کسانی که ذهن تیز و جستجو گری دارند (مثلخودت) حتماً لازم نیست که سایر رشته ها را به صورت رسمی دنبال کنند.
پدر خودم با اینکه مدرک دانشگاهی ندارد، فلسفه یا روانشناسی را از روی علاقه شخصی چنان مطالعه کرده که گاهی مرجع اساتید دانشگاهی است.
صد البته کسی منکر ارزش مدرک رسمی هم نیست، به شرطی که به دردسر زیادش بیارزد.
یک کار را تا انتها رساندن بهتر از چند کار را نیمه کاره رها کردن نیست؟
عین پدربزرگ ها که نصیحت نکردم؟!
مرحمت زیاد
آمار بازدیدکنندگان چه جالب شد:۱۵۸۸۱۵
چه جالب که شما که نمی دونم کی هستین حواستون به آمار بازدیدکنندگانم هست،آره!عدد جالبی یه(:
شاید اینکه کسی بگوید هرچه خودت میدانی خیلی هم خوب باشد. حتی اگر در ابتدا اعتماد به نفس را سلب کند، دوباره چند برابرش را تزریق میکند. نترس و جنگجو باش. مهم گرفتن تصمیم است و کمتر خود رویکرد. شاد باشی.
راست میگی مریم؟!! می خوای انصراف بدی؟!!
من کلی این ور اون ور پز دادم که آره یکی از دوستای من دو رشته ای و .... دو تا رشته تو دانشگاه تهران می خونه و...
اشکال نداره.
میگم مریم منم خیلی رشته و دانشکده مو دوست ندارم. به نظرت خوبه رشته دوم برم برقولوژی شریف بخونم شاید سببی شه به رشته ام علاقه مند شم.هان؟ نظرت چیه؟
سلام به مریم عزیز.تبریک میگم بابت دو مطلب : اول اینکه ما هم رشته ایم.البته من لیسانس ادبیات فارسی را گرفتم رفت پی کارش.دوم اینکه وبلاگ خوبی داری.من اهل تملق و چاپلوسی نیستم.به خصوص اینکه طرفم یه دختر باشه ! اما باید بگم که شیوه خوب و مناسبی رو انتخاب کردی برای نوشتن مطالب وبلاگ.کمتر کسی رو دیده ام که از وقایع روزمره و اتفاقات و احساسات خودش هم مطلب بنویسد مثل خودم..به من هم سر بزن.جای دوری نمیره.ثواب داره به خدا ! گرچه میدونم ممکنه هر چیزی رو نخونی.به هر حال باعث خوشحالیه که تو رو لینک میکنم.موفق باشی و پایدار،فعلاً خدا نگهدار ...
رشته ی دوم خوندن یعنی تمام دوران دانشجویی را بین این دانشکده و آن دانشکده دویدن.... و درس خوندن مث چی....
کار خوبی کردی به نظرم....
مگه آدم چند سال دانشجوی دوره ی کارشناسیه؟؟؟
آدم تو یه رشته خوب باشه بهتره از این که تو ۲ تا رشته متوسط باشه...مخصوصا تو که استعداد و علاقه داری تو رشته ات....
ضایعگی... برای کی؟
چه خوب که پیدات کردم!اخه من سال اخر ادبیات ام استادم پیشنهاد داده ادبیات نمایش بخونم واسه فوق نظرتو میگی؟ممنون.
خب کاش یه ای-میلی نشونی چیزی باقی می گذاشتین از خودتون!
اگر علاقه دارین به تئاتر و نوشتن انتخاب خوبیه فکر کنم!