خاطره هایم به هم ریخته.جایشان را گم کرده ام،اسم ها را هم.برای آدمی از فلان روز برفی و خاطره هایش تعریف می کنم.با تعجب که نگاهم می کند می بینم دوباره اشتباه کرده ام.این خاطره ی مشترک برای من و این آدم نبوده.
بعد از یکی از دوستان دبیرستانم حال یکی از دوستان دانشگاهم را می پرسم.آها!این آدم نمی شناسدش.
هراسان می شوم،دوست دارم خاطراتم را شفاف و روشن به یاد بیاورم.دوست دارم تمام آدم های زندگی ام سر جای خودشان بایستند.
سلام
فرا رسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان رو به شما تسلیت می گم ....
حسین را یک روز کشتند و سر او را از بدن جدا کردند.
اما حسین که فقط این تن نیست.
حسین که مثل من و شما نیست.
حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود. ( شهید مطهری )
وب نوشته های خوب و بسیار زیبایی بود . امیدوارم در تمامی مراحل زندگیتان مثل همین وب نویسی موفق و موید باشید . راستی .. اگه دلتون خواست می تونید به ما هم سری بزنید .... اگه عضو بشید که خیلی خیلی خوشحالمون کردید .... منتظرتونیم ... یا حق
خوش به حالت که فقط خاطراتت به هم ریخته....
من همه چی ام به هم ریخته...
این روزها ذهنم کثیف تر و نامرتب تر است از اتاقم حتی...
کو تا ۳ بهمن که وقت کنم ذهن آشفته ام را سر و سامانی بدهم.....
نه ... خوبه.... خاطره های من به هم نریخته ... محو هم نمیشن بدبختی ...
جالبه که شما هم درست از همون سال و ماهی بلاگ نویسی میکنی که من کردم...اینیم که نوشتی یه خورده عجیب بود.
سلام
من یک بار داشتم خاطره یک مهمانی دوستانه را برای پسرخاله ام تعریف می کردم،دیدم چشمهایش شده چهار تا و بر و بر نگاه می کند. بعد گفت:
ببین!، یادت رفته مگر ؟ من هم خودم آنجا بودم!
البته به جز خودم و پسرخاله ام چهار نفر دیگر هم آنجا بودند، طبیعی است که آدم قاطی می کند، نه؟
سلام مریم عزیز
ممنون
بیا جلوتر تا ماچت کنم *-:
معما طرح کردی دختر خوب !!
اینجا هم که بلاگفا نیست آدم بتونه برات کامنت خصوصی بذاره .
فقط آقای حسن زاده رو شناختم .
میشه بیشتر از این منو نپیچونی ... ؟
....
بازم ماچ !!!!
می توان با دست خود یک لانه ساخت/ سایبان جوجه ای بیچاره شد /می توان در فصل سرما، فصل برف /وصله ای بر کفش هایی پاره شد
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****___سلام____***
_***__________**_________***
_***________من آپم _______***
_***_____________________***
__***__منتظر حضور سبزت __***
___***_________________***
____***____هستم ____ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
سلام دوست عزیز قدیمی:
شرق بهشت بازگشایی شده.
البته من فعلا نمینویسم اما دوست دیگری هست و حضورتون شرق بهشتی ها رو قطعا خوشحال خواهد کرد.
(..hello…! ehh..ehh!... Are you there…??)
به نام او
سلام!
خوب عیب نداره٬ توی دفتر خاطراتت بنویس که یادت نره. اما جدی٬ این روزا ذهنت مشغوله٬ نه؟!
شما ذهنتون وسط خیابون پخشه که یانقدر کثیفه
ذهنتو تو کوچه مون یه بار دیدم
یه گوسفنده بود داشتن قربونیش میکردن!!!!
در حد همونه
ذهنیتت رو عوشض کن.بعدش بیا نوشته هام رو بخون.
من پر رو ام٬ پس برای بالایی که کامنتش را بسته ای می نویسم.
۱. چهارشنبه شب رشید کاکاوند آمده بود دو قدم مانده به صبح. که صدا و لحن و کلماتش را دوست دارم خیلی. همین شعر قیصر را خواند و چه خوب هم خواند.
۲. مرحوم کلمه ی خوبی نیست هیچ. نباید گفتش اصلا. بهتر که زبان آدم این جور وقتها نچرخد.
۳. :*
بعد فک کن با این خاطرات به هم ریخته بقیه ی فرآیند های ذهنی ات هم بهم بریزه . بعد که مدت ها دنبال جور کردن این پازل بودی و نشد ...
همه چی درست می شه . می شی عین من . حالت خوب خوب می شه . مهم نیست از کدوم طرف!!!!!!!!!!!!
دلم برایت تنگ شده .
جواب اس ام اس ات را نمی دانستم چه بگویم که نه نگرانت کند و نه ناراحت . در هم است اوضاع و احوالم . نمی دانم دقیق .
به یقین اما دلم برایت تنگ شده .
مامان مامان دوس ت دارم
سرمو رو پاهات میذارم
رو دسسای مهربونت
من گل بوسه میکارم...
ابراز احساسات از نوع اونترنتی.
روز ابراز احساسات بر شما مبارک مادر عزیز و زحمت کشم.
راستی فکر نکن نفهمیدمه
پوفیوز!!!!
خوب یه سوال علت پر رنگ کردن اون بخشه شعر بالاتونو میشه بتوضیحید؟