شازده کوچولو نگاهم کرد و گفت:«زود باش دیگه،آماده ای؟اصلا درد نداره.یه نیش ماره و تموم.»
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:«آماده م شازده کوچولو،بگو ماره بیاد.»
شازده کوچولو گفت:«چشمهاتو ببند و تا سه بشمار.بازشون که بکنی توی سیاره منی،سیاره پاکم.کنار گلم،درخت بائوباب و آتشفشانهای خاموشم.»
من هم سرم را تکان دادم و چشمهایم را بستم.حالا 1000 سال از آن موقع می گذرد.از کجا باید می دانستم شازده کوچولو دنبال یک خدمتکار می گردد تا هر روز آتشفشانهایش را تمیز کند؟!
مریم-تیر ۱۳۸۴
داستان زیبایی بود به من هم سر بزن
:)
سلام
به حق چیزهای ندیده و نشنیده!
شازده کوچولو هم متقلب از آب در بیاید، پس وای به حال همه ما
سعی می کنم کلاس را بیایم، کلاس شماره چند هست راستی؟
البته بوفه و سلفتان خوب است، قبلاً آنجا مشرف شده ام. اگر می خواهید از مهمان ها پذیرایی کنید،من حرفی ندارم.
توهین وحشتناکی بود!!!
چه جوری کتاب شازده کوچولو رو خوندی که به جای شخصیت معصوم شازده کوچولو چنین شخصیت پلیدی تو ذهنت اومده؟!
تازه...شازده کوچولو که ۳ تا آتشفشان بیشتر نداشت، یکیشم همیشه خاموش بود. پس...تو چقدر تنبلی! D:
(به دل نگیر!)
پروانه های سپید ، پروانه های کوچک ، پروانه های خوب ...
من پروانه بشوم؟ پروانه ی سپید سپید ؟ کوچک کوچک ؟
دنیا برای جیرجیرک ها کوچک است .
باور کن!
سلام
من و دوست جونم یه وبلاگ ساختیم که چند روز پیش هم اولین پستمون گذاشتیم...
اومدم خبر بدم تا اگه وقت کردی یه سری هم به ما بزنی و نظرتو بگی و خوشحالمون کنی.
پس منتظریم....................
به امید دیدار
شوخی شوخی با شازده کوچولو هم شوخی؟
بدجنس نبودی مریم ;)
اون ما رو ببره به سیارکش ما حاضریم بائوباب هایش رو هم از ریشه در بیاریم!
(ولی جالب بود:) )
سلام!ااااااااااااااااااااوووووووووووووووو...می دونی چند وقت بود نیومده بودم اینجا؟؟؟خودمم نمی دونمD:مهم اینه که اومدم...مگه نه؟داستانتم راستی جالب بود!!!خیلی!
((:
آخی نازی، خیلی خوشمل بود مریم جونییییییییییییییییییی
منم آپم.. بیا دیگه بی معرفت خانومی p:
منتظرتم .. همیشه .. هر وقت بیای خوشحال میشم ..
سلام دختر گلم. برات دعا کردم . دعا کردیم . با حسنا.
ولی گاهی هم وقتی به اشتباهاتت فکر نکنی به خودت دروغ گفتی
...هی یعنی یه دوچرخه ای قدیمی؟
پرسید؛ بره منو می خوای ببری کجا؟!...دلم فرو ریخت ... من مانده ام و رنگ گندمزار...
روباه پیر بیچاره....
کم کم و ناگاه...