دامن کشان ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسوافشان می گریزد
در جام می از شرنگ دوری وز غم مهجوری چون شرابی جوشان می بریزد
دارم قلبی لرزان ز غمش دیده شد نگران
ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسو افشان می گریزد…
شعر:جمشید ارجمند
-خوابیدن تا لنگ ظهر،کابوس هایی مغشوش با حضور افتخاری پزشک دهکده و حامد بهداد،زل زدن به صفحه خاموش تلویزیون،جیپسی کینگ و شهرام ناظری،خنده های بی دلیل و اشک هایی یک باره،چسبیدن به روابط جدید،دوره کردن هزار باره ی شعرهای قدیمی،دستور زبان عشق،قیصر امین پور و نزار قبانی،مونولوگ هایی احمقانه و دیالوگ هایی احمقانه تر،سهمیه بندی بنزین و ترافیک همیشگی این شهر خاکستری،رشد غول آسای حسن یوسف هایم و خشک شدن ناگهانی گلدان محبوبم،دل خوش کردن به واحدهای بوستان و فردوسی به امید فرار از ملال واحدهای عربی،بانو،کلاس زبان،غیبت و تهمت و زخمه هایی که می زنند،کازابلانکا،آرمان های پوسیده و افکار بی دلیل.
دلتنگی،دلتنگی،دلتنگی…نگران نباش.من خوبم.یا حداقل،بلدم ادای خوب بودن را در بیاورم.
این تو و این میله میله دلتنگی !
:) بقول قیصر امین پور:عشق هم شاید اتفاقی ساده و عادی ست. یعنی شاید همین دلتنگی ها و ناخرسندی ها و فیلم ها و کتاب ها.
سلام
بیا . . .
دوست جادوگرت به روز کرده!
سلام!
من اومدم خونه ی شما مهمونی.
سلام
دلم خوش بود که تو یکی دیگر این وسط سالمی
اما مثل اینکه تو هم(ببخشید) خل و چل از آب در آمدی
و اما من:
تلویزیون که نگاه نمی کنم،شهرام ناظری، کارل اورف،کیتارو،علی معلم،فیلم نگار، صنایع هوافضا،سوره،سلینجر، نشت نشا،من او،sin city ،پیاده روی های طولانی، تشنگی مفرط، خستگی مفرط تر، تورات، با خود به انگلیسی و عربی و فرانسه حرف زدن،مشقت روبروی آینه ایستادن و شانه کردن، این شهر سیاه، اس ام اس های بیهوده، زنگ زدن همیشه یک شعر در گوش، شوق بی حاصل برای کلاس های جدید، تکالیف کلاس زبان، خندیدن به عشاق دور و بری، در کتاب فروشی انجمن قلم ول گشتن، تماشای بازی بچه ها در پارک، رجعت سرخ ستاره، لاک پوک زنجره، هایکو نوشتن، شعر و داستان نوشتن و نیمه کاره رها کردن،دل خوش کردن به اینکه عقلم هنوز سرجایش هست، وب گردی،...
و نهایتاً تنهایی، تنهایی، تنهایی...
که این تنهایی از همه بهتر است.
میدونم که خوبی اما.... پاییز بهترت میکنه. بوی نم خاک و برق های بدون رعد. زردی برگ درختای پارک و رگبار غیر منتظره (و تو که گاهی تصمیم میگیری فرار کنی، گاهی هم معلوم نیست با کی لج میکنی تا همه هیکلت خیس شه!). "ملال واحدهای عربی،بانو،کلاس زبان،غیبت و تهمت و زخمه هایی که می زنند،کازابلانکا،آرمان های پوسیده و افکار بی دلیل..." هیچکدوم زورشون به خنکای پاییز نمیرسه. هیچکدوم.....
شادم کرد عنوان پستت.فکر اومدن پاییز...
شعرش را هم خیلی دوست دارم.اما این یکی رو بیشتر:
پاییز آمد/در میان درختان/لانه کرده کبوتر/از تراوش باران می گریزد
خورشید از غم/با تمام غرورش/پشت ابر سیاهی/عاشقانه به گریه می نشیند...
دلتنگی دلتنگی.
نمی دونم تو هم این حال رو داری یا نه؟ اما من که فقط به امید پاییزم.به امید پادشاه فصل ها.آفتاب بی جون و بارون جون بخشش!!
وای که چه قدر دلتنک برگ های طلاییم.دلتنگ خیس خیس شدن.
خلاصش امیدوارم پاییز حالت رو حالم رو حالمون رو بهتر کنه:)
همه میشناسیم جادوش رو.
دارم امید/که دهد/سختی کوهستان/بر روان و جانم/پاکی این کوه و دشت و صحرا ; )
بله. آنجا وبلاگ احسان رضایی است. تغییر هم نکرده ایم. حالی آمد و مضمونی کوک شد و نوشتیمش. این دیگر کجایش بدخلقی است؟
ای ول خیلی خوب بود
من نمیدانم حسن یوسف چیست و یا ترافیک همیشگی شهر خاکستری شما چقدر سنگین است..
اما فکر میکنم میشود با همه این اوضاع احوال هنوز هم خوب بود...
سلام
به روزم!چرا دیگه نمی ای؟!
تو که خودت دختر پاییزی دیگه چرا این روزا ناراحتی؟؟
میدانم...
این از عوارض کش آمدن مسخره ی تابستان در این روزهای اخر شهریور است....گند میزند به حال آدم...ماه رمضون هم قوز بالا قوزش کرده این روزهای آخر تقویم تابستانه را...
من چشم به پاییز دارم...
دلم برای باد و باران تنگ است...دلم برای خنده های مستانه و از ته دل درست وسط دانشکده ی متراکممان غنج میزند...
دلم برای رهایی از گرسنگی و تشنگی در خانه پرپر میزند...
دلم فرش برگ برگ پاییز را میخواهد....گفتم بهت هر گز که من عاشق اینم که بخوابم روی توده ی برگهای خشک شده ی پاییزی....
تابستان و آفتاب و گرما و مگس و پشه و کتاب و اینترنت و خواب هم حدی دارد دیگر!!!
یه عادت کهنه رو شکستم مریمم...
دوست داری بدونی چیه برو وبلاگم که الان آپش کردم...
تو این عادت رو میفهمی....!!!!
اس ام اس تو رو نرسیده به شکست اون عادت خوندم...
دل منم برات تنگ شده...دل تنگی خوب است...
دوستتان دارم(تو و دلتنگی را)
به امید یه ردپا از تو تو وبلاگم هستم نازنین پاییزی...
می گم بد نیست خودتو به یه دکتر نشون بدی ها!
چرا کوچولوی عزیز؟
سلام . راستش من دکتر نیستم اما اثری از خوب بودن توی شما مشاهده نکردم . عجب خوابی می شه با حضور افتخاری پزشک دهکده و حامد بهداد ؛ اگر سالی بفهمه که برای زنش چه خوابی دیدی ؟ با همان تبر ......
واقعا حق داری که بخواهی از واحد عربی فرار کنی : من از دبیرستان از عربی بدم می أمد .چی میشه کنسرت مشترک شهرام ناظری با جیپسی کینگ !!!!!!!!!!!! چه محشری میشه : ترکیبی از آهنگ های سنتی ایرانی و اسپانیائی . من که بلیط اش را می خواهم . این قدر به تلویزیون هم ذل نزن بچه جون ؛ چشم هات خراب میشه . آخه چرا با خودت این کارو می کنی ٬ ننه جون .
هی گفتی : آپ کن . ما هم کردیم اما شما که .......................
بیا و جادو کن
خیلی آسونه
تو هم می تونی....
هوووووووووووووووم
مدرسه که می رفتیم پاییز ماه بود دانشگاه که می رویم پاییز سرد می شود سر ِکار که می روی فصل ها گم میشوند!
یا محول الحول والاحوال ...
کاش غیر از اشک یه راه حل دیگه واسه دلتنگی هام پیدا بشه....!
به قول فریدون مشیری:لحظه هاییست که انسان خسته ست/نکند رغبت بر هیچ...
قربون دلتنگی های صورتی و خاکستریت...
تا کی میشه ادای خوب بودن رو درآورد؟ آدم بالاخره کم میاره...