معجون

*توی اتوبوس دارم اس ام اس می زنم.خانمه دارد با تعجب به صفحه ی موبایل نگاه می کند.من هم با تعجب فکر می کنم مثلا نوشتن اینکه سپیده کجایی کجایش تعجب دارد(یه کم پیچیده شد!)
بعد گفت:من دارم انگشتهاتون رو با تعجب نگاه می کنم!چه تند کار می کنین!همه ی کارهاتون اینقدر تنده؟!لبخند می زنم و برای اینکه کم نیاورم می گویم:بله دستخطم هم تنده(یعنی چی دقیقا؟!)
برای مامان که تعریف می کنم می گوید:می گفتی درها رو هم محکم به هم می کوبم.توی خونه مثل غول(!!) راه می رم.پاهامو تند تند می کوبم به زمین.تند تند حرف می زنم و جیغ و داد می کنم.
از این همه لطف مامان شرمنده می شوم و تند تند محل را ترک می کنم!

*هری پاتر خوانی هم عالمی دارد.هر چند مردم دنیا هر چه می خواهند بگویند.اینجانب یک تار موی مانولیتو،رامونای عزیز ونیکولا رو با هری پاتر و تمام دار و دسته اش عوض نمی کنم.


*واقعا مسخره نیست؟تمام مغازه های انقلاب را که بگردی با سختی می توانی چند جلد کتاب کودک پیدا کنی.چرا؟چرا در مهم ترین مرکز فروش کتاب کشور کودکان و نوجوانان سهمی ندارند؟چرا باید برای پیدا کردن یک جلد رامونا و مانولیتو که جفتشان هم ناشرهای معتبری دارند یک نصفه روز گشت و دست از پا درازتر برگشت؟
چرا این روزها فیلمی با موضوع چندهمسری فیلم سینمای کودک و نوجوانمان است؟
کلاه قرمزی کجای خاطرات ما خوابش برده؟کجا به اسپایدرمن باخت؟

*شنیدم شیراز دارد برای فوق ادبیات کودک می گذارد.تا سه سال دیگر نمی دانم چه می شود.بالاخره دانشگاه تهران می فهمد اضافه کردن چند گرایش جدید مثل نقد ادبی و ادبیات کودک به فوق جنایت نیست.یا تصمیم من برای شیراز رفتن پا بر جا می ماند یا نه.

*از یکی از عقده های کودکی ام خلاص شدم!افسانه توشی شان را یادتان می آید؟همان که مادر توشی شان در کودکی به خاطر حمله و جنگ از او جدا شد.یک گل سر آبی هم داشت.آخر فیلم مادر توشی شان یک اسب سفید می شد و می آمد تا نجاتش دهد.بعد می ماند لای یک در و درد می کشد تا توشی شان نجات پیدا کند؟
به اینجا که می رسید همیشه با بغض تلویزیون را خاموش می کردم تا صحنه مرگ مادر توشی شان را نبینم.چند وقت پیش تلویزیون دوباره توشی شان را نشان داد.خب،به سلامتی مادر توشی شان که به شکل اسب در آمده بود نجات می یابد و می شود مادری با گل سر آبی و به خوبی و خوشی با توشی شان تا آخر عمر زندگی می کند و خانواده ای را از نگرانی می رهاند!

نظرات 15 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:33 ق.ظ http://www.warbler1.blogfa.com

سلام مریم. من برخلاف تو با خشونت تمام می نشستم کارتون رو تا آخرش می دیدم به خودم می گفتم الان تموم می شه یه ذره دیگه تحمل کن.اسم کارتونش هم هیچ وقت یادم نمی موند. دیشب نشستم خانواده ی رابینسون رو دیدم. با کارتونش یه عالمه فرق داشت حرصم در اومد.

هانیبال دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:35 ق.ظ http://hipark.blogfa.com

سلام
هری پاتر و رامونا را خوانده ام، اما مانولیتو و نیکولا را نه. قشنگند؟ می ارزند که بروم و بخرم؟

کارتون توشی شان بهترین کارتون عمرم بوده(حداقل برای مدتی) ، البته سر همان صحنه ای که گفتی خیلی عذاب می کشیدم،‌اما تلویزیون را خاموش نمی کردم!
به نظرم مادرت باید دیدش را که قدیمی است عوض کند، وگرنه امروزه روز تند تند اس ام اس زدن خیلی مهمتر از درست راه رفتن یا درست در اتاق را بستن است!
شیراز هم خیلی شهر خوبی است. البته هنوز زیارتش نکرده ام،‌اما وصفش را شنیده ام. هر چه نباشد پایتخت ادبی ایران است.
نفس کشیدن در هوای شیراز ،‌ذوق شاعری آدم را تقویت می کند(لابد)
کلاس رستم و سهرابتان شروع نشد؟

ما در ایران چیزی به اسم ادبیات کودک نداریم. یک زمانی سینمایش را داشتیم که آن هم امروز مضمحل شده
مگر اینکه شما به داد بچه های بی نوا برسید

ن دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ http://oraynab.persianblog.ir/

حتماً به دنبال ادبیات فوق کودک برو....!!! تو می توانی کدکان را با ادبیات دوست کنی...من مطمئن هستم...حتما به دنبالش برو...

نگ نوج دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 ب.ظ http://ninan.blogfa.com

۱-شادی جان منظورت خانواده دکتر ارنسته که با رابینسون کروزوئه قاطی کردی؟
۲- مریم جانم اون کتابفروشی کوچولوی پارک خانه هنرمندان همه کتاب های نشر کیمیا رو می ره. در مورد رامونا و نیکولا باهات موافقم. اما اون یکی رو نمی شناسم. یادت باشه بهم معرفیش کنی!
۳- یه سری کتاب هست: دختر ها و پسرها. خیلی جالبه. همون کتابفروشیه که گفتم داره!! یه جلدش هم هنوز ترجمه نشده! مطمئنم خوشت میاد
۴-همین دیگه!

نقره ای سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:39 ق.ظ

نشر هرمس مجموعه داستانهای کوکانش خیلی کامله ... که با عنوان کیمیا چاپ می شه ... رامونا هاش رو خودم دارم ... نیکولای رو هم دارم ۳ تا شو ... اینا رو مطمئنم داره ... مانولیتو رو نمی شناسم ... اما جیمی دگمه و پی پی جوراب بلند رو بهت توصیه می کنم از کیمیا بگیر!! نارنیا رو هم به جای پاتر بخونی ضرر نمی کنی!!

افروز سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:21 ب.ظ http://golparia.blogfa.com

اینجا را دوست دارم.
ممنونم که بهم سر می زنین.

مهران چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ق.ظ http://bobogoal.blogsky.com

سلام مریم خانم . شرمنده حافظه مبارک شما هستم که مجبور شد شعر به این طولانی را از حفظ کنه . روم به دیوار .
۱ . خوب یک شباهتی شما با خواهر من داری که توی بعضی خانم ها کم نیست . بیچاره مادر شما !!!!!!!! راست میگه والا . خواهر من هم مثل شماست .
۲ . اصلا از هری پاتر خوشم نماید چون خیلی لوسه و مال بچه پول دار هاست . خواهرم هم که می خوند همه اش بهش غر می زدم البته بی نتیجه بود .
۳ . مگه فقط کتاب کودک توی انقلاب نایابه ؟! والدین کودک هم توی انقلاب مشکل دارند چه برسه به خود کودک !! من خودم برای کتاب رشته خودم توی انقلاب حتی یک مورد پیدا نکردم .
به خاطر همینه که کودک درست و حسابی نداریم و نصفی شون مشکل دارند . یادمون رفته که اگر جامعه سالمی در آینده می خواهیم باید روی همین کودک ها سرمایه گذاری کنیم .
۴ . بابا عاشق کودک !!!!!!!! بابا ادبیات !!!!!! بابا فوق لیسانس !!!!! بابا شیراز برو !!!!!!!!!!
گذشته از شوخی ٬ توی دانشگاه های ما جای خیلی از رشته های موثر خالیه از جمله ادبیات کودک .
۵ . کاش همه عقده های کودکی به این راحتی برطرف می شد !!!!!! کارتونش را یادمه هر چند توی کودکی خیلی اهل کارتون نبودم . رهانیدنش من رو کشته !!
۶ . اگر خدا بخواهد ظرف دو روز اینده آپ می کنم . تشریف بیارید البته همراه با یک عدد دفتر و خودکار برای حفظ شدن مشق جدید . لازم میشه .

فریبا چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.havijebanafsh.blogfa.com

اینجارو دوست دارم!
این جارو به اندازه تمام لحظه های سبز و خنده های صورتی دوست دارم!
اینجا جای خوبی برای چال کردن اضطراب های همیشگی و دلتنگی های بی پایان!
و تو دوست خوب منی
که مثه تو یک در میلیونم پیدا نمی شه!
دوستی که جای یه خواهر نداشته رو پر می کنه!
دوستی که...
به اندازه تمام دوستی های روی زمین دوسش دارم!

نگار چهارشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

مریمم سلام!
یعنی بهت بگم هر وقت میام وبلاگت از نثرت،از طنزش،از دلسوزی ات،از رئال بودنت چنان محظوظ میشم که....
یه بار یه غلطی کردم بابامو که داشت چیزی تایپ میکرد مسخره کردم و بهش نشون دادم که چقدر تند میتونم تایپ کنم..میدونی چی کرد؟؟
سریع چند تا مقاله بیهقی داد به خوردم و گفت تایپشون کنم و من هم مجبور شدم که پای لرز پزم بشینم و تحلیل تاریخ بیهقی تایپ کنم....میدونی شانس هم ندارم که بابام تو خط عرفان و مولوی باشه که دوسش دارم که تایپ بهم بچسبه...بقول دوستم:دختر غزل از دل پدر حماسه....
در مورد حرفای مامانت و کلا تریپ تند و به تعبیری غیر زنانه بودنت باید بگم که جالبه برام..چون اصلا فکر نمیکردم تو اینجوری باشی..نه که صدات خیلی دخترونه و لطیفه فکر میکردم دختری هستی واسه خودت...
بازم شباهت وحشتناک عزیزم..
داداشم بهم میگه:تو چرا دختر نیستی؟؟؟چرا هیچیت به دخترا نرفته؟؟؟
پسر عمه ام میگه:هیچ مردی هست که بتونه تورو تحمل کنه و اصلا از تو خوشش بیاد؟؟؟عجیب اخلاقای پسرونه داری!!!!
یکی بهم گفت:
این دخترایی که میرن حقوق سخت میتونن ازدواج کنن...همه میترسن ازشون...
و کمی تا قسمتی همه میگن:
اون بیچاره ای که بیاد تورو بگیره...بدبختش میکنی....
دور روز نشده طلاقت میده...
ولی خودمونیم ها مریم!!!!!
اینجور متفاوت بودن و مثل ماهی سیاه کوچولوی صمد خلاف جهت بقیه شنا کردن با همه ی درداش لذت بخشه به وفور..مگه نه؟؟؟؟
ـچقدر نطق کردم!!!!! یکی میکروفونو بگیره از این دانشجوی آس و پاس حقوق!!!)
دوستت دارم ماهی سیاه کوچولو!

... پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:55 ق.ظ

خوبیه تلوزیونه ایرانه دیگه....هر چی بچه گیامون ندیدیم الان با دل سیر بشینیم ببینیم!

هاکان پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 ق.ظ

هاکان پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ق.ظ http://hajiabbasi.blogfa.com

سلام
قشنگ بود
ولی یه کم زیاد احساسات دخیله
لحظاتت خوش
بای
هاکان

تینا پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.tina90.blogfa.com

سلام!
ادبیات کودک خیلی شیرینه!
من دیروز پاشدم بشینم واسه کنکور بخونم...دست بردم تو کتابخونم و یه کتاب کودک اومد تو دستم...نتونستم دل بکنم...!
خیلی مزه داد!
دلم برات تنگ شده با اینکه تا حالا ندیدمت!
التماس دعا

فریبا پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ

پس کی می ای اینجا هان؟!
مرسی از تعریفای خوشمزه ات درباره نوشته هام!
بوس بوس

hajar جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 ق.ظ

nesfe shabi hale farsi neveshtan nadaram .maryam nagi bi marefate ya.... midooni har moghe omadam inja speakeram khamosh bood . nafaahmidam ahange nis. chera nis?
raje be bachehaie teflake rooze are ma: darigh kardane harchizi ke emkan dare az onha va gom kardaneshon!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد