دلتنگی غریبی است.و من در نهایت ظلمت و در عبور همیشه ی تاریخ ایستاده ام و روزنه ای رو به نور طلب می کنم.
دلتنگی غریبی است،این حقیقت همیشه جاری در رگهای تاریخ،این داستان عطش و آب و عطش،این داستان عشق و عاشق و معشوق،حب و محبوب.این عطر همیشه ی زلال،این زخم همیشه ی مظلوم.این همه عشق،این همه عشق،این همه عشق....
دلتنگی غریبی است.دلتنگی حقیقت همیشه ای که اینقدر نورانی است.اینقدر پر شکوه است.این قدر زیباست و سخت زیباست!
سلام دوست من ..
فرارسیدن ایام سوگواری رو تسلیت عرض میکنم...
سلام
زیبا و جالب بود
خوشحال شدم
موفق باشی
قالبهای رایگان برای بلاگ اسکایی ها:
http://khodaeitemplate.blogsky.com
اخه نصفه ی دیگه مورد داره!!! D:
چندان تناوری و بلند که به هنگام تماشا کلاه از سر کودک عقل می افتاد
بر تالابی از خون خویش ایستاده ای در گذرگه تاریخ ، با جامی از فرهنگ و بشریت رهگذار را می آشامانی هر کس را که تشنه ی شهادت است !
نام تو ، خواب را بر هم می زند
آب را طوفان می کند
کلامت قانون است
خرد در مصاف عزم تو جنون است
تنها واژه ی تو خون است خون ، ای خدا گون !
کربلا ، مصاف نیست ، طواف است منظومه ی بزطرگ هستی است !
پایان سخن ،پایان من است
تو انتها نداری !!!
(یه بخش خیلی خیلی کوچیکی از منظومه ی موسوی گرمارودی )
Stepped aside for the world to pass you by
Chose to leave the fear
نورانی... پرشکوه... زیبا...اینهمه نور می تونه چشمهای یه شبگرد نور ندیده رو کور کنه...
اون میگه... نستالژیه سکوت... کورسوی نور درتاریکی ... و اشک...
دوستی گفت: نیک آن بود که در سیاهی رفت و خود را گم نکرد.وزیبا آن چیز که فهمیده شد؛بالاتر از دیدن.
و دوستی آن لحظه زیبا بود که دو روح خسته و راه گم کرده گوشه ای ازین سیاهی؛ با دلیل و احساسی مشابه لبخندی ساده و خاموشی زنند.
آره والا مال خیام بود . از مجموعه کتاب شعرش برداشتم . مطمئن باش ما دانشجوهای ادبیات در هر زمینه خالی ببندیم در این زمینه صادقیم !