*پرده اول:چند دقیقه قبل
بازیگران:من،مامان،میلاد
میلاد:من پیتزا می خوام.
من:آره...آره..منم می خوام.مامان امشب شام پیتزا بخوریم.
مامان:آدم نون و پنیر بخوره،بهتر از این غذاهای بیرونه.
میلاد:ا..مامان،پیتزا دیگه.
مامان:خیلی خب.زنگ بزنین بیارن.من که پیتزا نمی خورم.بابا هم شام نمی یاد.فقط برای خودتون بگیرید.
*پرده دوم:چند دقیقه بعد
مامان:میلاد زنگ می زنن.پیتزا رو آوردن.برو از کیف من پول بردار.
میلاد:ام..خودم پولشو می دم.
من:تو؟؟!!
میلاد:فقط من بیشتر از تو می خورم ها.وگرنه نصف پولشو تو باید بدی.
من:باشه.من میل ندارم.تو بیشتر بخور.
*پرده سوم:چند دقیقه بعدتر
من:مامان،من توی خیابون مونده باشم،پول تاکسی هم نداشته باشم.میلاد حاضر نیست بهم پول قرض بده!چی شده پیتزا مهمونم کرده؟
مامان:خب...منم تعجب کردم،این کارا از میلاد بعیده!
من:مشکوک می زنه ها!
*پرده چهارم:چند دقیقه بعد از چند دقیقه قبل:
من:میلاد،راستش رو بگو.چی شده پیتزا بهم دادی؟
میلاد:چی؟آها...ام...خوشمزه بود؟!
من:آره!
میلاد:پولشو از کیف تو برداشته بودم!!
سلام
نمایش نامه خوبی بود
امیر وارم موفق باشی
اگه خواستی سری به وب من بزن خوشحال می شم
و دوست دارم نظر بزارید
یا حق
پولداریه و هزار دردسر !
کودکانه های ما...
مریم خانوم ببخشید تو رو خدا شرمنده. من یهو کلیک کردم دیدم ای داد بیداد این کادر نظرات شماست که!
خلاصه سوتی هم سوتی های قدیم!
میگم این میلاد خان شما هم مثل این داداش کوچیکه ی ماست که. بچه های این دوره زمونن! ( نیست من الان ۷۰ سالمه!)
خلاصه خوشحال شدم . بابای!
هه هه هه . عجب داداش زرنگی داری. می گم خوب به مامانت بگو خودش پیتزا درست کنه که به دلش بشینه.
یه جوری نوشتی همه خیال می کنن من ۱۰ سالمه!بابا جماعت زیاد احساس بزرگی نکنین.
سلام مریم خانم . اولش تعجب کردم چون قالب قبلی وبلاگت را برداشته بودی ٬ چرا ؟
آدم تا یک آبجی خوب مثل مریم خانم داره که دست توی جیب خودش نمی کنه . می کنه ؟! تازه خرج برای مصارف عمومی بوده نه مصارف شخصی .
اگر هم خیلی ناراحتی یک بار هم شما همچنین بلائی را سر اخوی بیار . آخه جیب شما و اقا میلاد نداره که . داره ؟! حالا خوشمزه بود ؟! خوردن پیتزا آن هم با پول خود آدم خیلی حال میده ٬ نه؟!
آپدیت شد .
بزرگ شدی مریم.آبی شدی.یک دست.دیدی کمک نمیخواست.دیدی درد نداشت؟قد کشیدی.اونقدر که از لا به لای خاطاتم زدی بیرون.نشت کردی.حالا دوست دارم.بیشتر از گذشته.
سلام دوستان وبلاگ من پس از 2 ماه توسط خودم با مطلب از سر دلتنگی بروز شد خوشحال می شم با ارائه نظر خود باعث دلگرمی من شوید www.samin.mihanblog.com
بابا واقها کهنه کاری
با خیالی راحت و وجدانی آسوده.. . ..اما من نمی تونم.