حرم عشق کربلاست.چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموخته است و راه کربلا را می شناسد و چگونه از جان نگذرد آن کس که می داند جان،بهای دیدار است؟
«شهید مرتضی آوینی»
*می دانی؟فقط حرف از لبهای تشنه و سرهای بریده نیست.فقط حرف از آفتاب سوزان و غم نیست.چیزی بالاتر از قصه ی غریبی است.بالاتر از دل بستگی های دنیا،حرف از حقیقت است.حرف از رازهایی است که به بهای خون فاش می شوند و خدا می داند که این حقیقت همیشه جاری در رگهای تاریخ عجب غربتی دارد...
تسلیت
هنوز که هنوزه مریم عزیزه خودمی!
سلام . آره ٬ این روزها می تونه فرصتی باشه برای مرور کارنامه خودمون تا اگر سیاه بود : بریم پیش استاد کریم و بهش بگیم شرمنده ایم اما قول میدیم که دوباره سعی بکنیم و بچه خوبی بشیم . استاد کریم هم که به بنده هاش نه نمی گه اما خدا کنه که از کرامتش سوء استفاده نکنیم .
معرکه نوشته بودی ....یه حالی شدم......این روز ها دعا یادت نره واس ما ..زت چوغ
حسین مظلوم نبود!...اسطوره بود!
هرچه بود ایرانی نبود و ضد ایرانی بود و من برای شما متاسفم
آن اسوه ی پاک باز می گوید
آنان که ز راز مرگ آگاهند
در دشت جنون ز پا نمی افتند
بر مرکب خون هماره در راهند
اینجاست که تو به ژرفنای این روایت عجیب پی میبری و درمییابی که چه کسانی راه تاریخ را به سوی نور میگشایند...
مثل همیشه زیبا و تاثیر گذاربود
منم شام غریبان گرفتم
مریم ! چرا این بار سر زلزله هیچ کس هیچی نمی گه ؟
من حرفی نداشتم برای گفتن یعنی جدا دیگه نمی دونم چی باید بگم .. تسلیت و غر غر و نق و نق ما که هیچی نمیشه ..
ولی این بار یه سکوت بدی شده .
چرا ؟
سلام وب زیبا و قابل تاملی دارید . تبریک میگم . موفق باشید به ما هم سر بزنید