*بهانه های بودنم را روی کاغذ می نویسم و نگاهشان می کنم:
۱-آسمانی که آبی است.
۲-درختانی که سبزند.
۳-اتاقی که پر از آرامش است.
۴- پنجره ای که رو به درخت کاج باز می شود.
۵-لحظه هایی که نباید از لای انگشتانت بلغزند و گم شوند.
کاغذ را دم دست می گذارم تا اگر احساس دلتنگی کردم در بودنم تردید نکنم.
*وبلاگم را باز می کنم،میخواهم بنویسم،
باید بنویسم،این وبلاگ مال من است،مال من و لحظه های سبز و آبی ام...
آرشیو وبلاگم را زیر و رو می کنم،همه ی نظراتم را می خوانم،بلکه بهانه هایم را میان روزهایی که سه بار می نوشتم بیابم اما...راه به جایی نمی برم!
احساس می کنم که وبلاگم میان هزاران هزار وبلاگ دیگر گم می شود،احساس می کنم بودن یا نبودنم هیچ فرقی نمی کند.همین حس آزارم می دهد،انگار نخی که مرا به دنیای مجازی وصل کرده بود پاره شده،انگار دیگر این فرشته ی کوچک و صفحه ی صورتی مال من نیست...
نمی شود بنویسی در جایی که مال تو نیست،نمی توانی بنویسی وقتی می دانی نوشتنت دردی از کسی دوا نمی کند.باید بهانه هایم را پیدا کنم،کاغذم کجاست؟!
*از تمام دوستانی که برای پست قبل نظر داده بودند ممنونم.متاسفانه به دلایلی مجبور شدم کامنتهایم را بردارم.
هیچی هم وبلاگت گم نشده .....بعدش هم اینجوری بخوای فکر کنی که زندگی کردن ما هم همین جوریه ..پس اونم بی خیالش؟.....زت چوغ
سلام مریم جان .. وبلاگ جالبی داری . مطالب زیبایی مینویسی .. خوشحال میشم به منم یه سری بزنی و تبادل لینک کنیم .. منتظرم ... قالب زیبایی هم داری .
سلام.چقدر اينجا زيبا و آرام بخشه.کاش زودتر کشفش کرده بودم
سلام
omid waram hamishe payande bashid maryajan shoma bema omid midid mishe bawar kard khobi wojod dare midonid shoma waghean goliiiiiiiiiiiiiii
بهانه ات فقط باید خودت باشی.کی دیگه میخواستی بهانه ی نوشتن تو باشه؟!!!!!فقط و فقط دل خودت.یه کم با دلت ملایم تر رفتا کن بشر!!!
...
بنویس..
به بهانه نوشتن..
به بهانه خوانده شدن
به بهانه بودن بنویس
من از درختان که زندگیم را پُر بار کرده اند،
تشکّر کرده ام،
اما از یادآوری علف ها که آن را سبز نگه داشته اند .
کوتاهی کرده ام.
(مریم جان دنبال دلیل های بزرگ نگرد .. زندگی یه اتفاق بزرگه با دلیل های کوچیک .... )
از بهانه ی چهارمت خوشم اومد :)