نمی دونید توی این یه هفته چقدر با خودم کلنجار رفتم.میخواستم اینجا رو تعطیل کنم،دیگه نمی خواستم بنویسم.احساس می کنم بدجوری به این دنیای کوچکی که این دوروبرا برای خودم ساختم وابسته شدم،احساس می کنم بدجوری اون فرشته کوچولو رو که اون بالا خوابیده دوست دارم،احساس می کنم هر چی بیشتر به وبلاگم وابسته میشم بندهایی که منو به دنیای بیرون وصل کرده گسسته میشه.کتابامو میذارم جلوم تا درس بخونم،وقتی به خودم میام یه عالمه خوندم بدون اینکه یک کلمه فهمیده باشم.نباید این شکلی توی دنیای مجازی حل می شدم،نباید به دوستای مجازی وابسته می شدم،اما نمی تونم این وبلاگو تعطیل کنم،می دونم که نمیتونم.دوستای مهربونی توی این مدت پیدا کردم،به کمک همین صفحه ی صورتی،به کمک همین لحظه های کاغذی.تعطیل نمی کنم.می نویسم منتها بدون حس وابستگی!
سلام.
بابا از تو انتظار نداشتم.
محکم باش و استوار ما تو این صفحه های مجازی متعلق به خودمون نیستیم.
پس پاینده باش
آدمو از کارو زندگی میندازه ... ولی بازم خیلی خوبه ... یه جور اعتیاد میاره ...
سلام دوست خوبم ..D:
دنیای واقعی اون جاست که ازش لذت می بری پس به تقسیم هایی که از قبل شده اهمیت نده و اون جایی باش و اون کاری را انجام بده که ازش احساس رضایت داری/.
سلام
رنگ پس زمینه وبلاگت یه جورایی آرامش بخشه نوشته هات هم خوبه
اگه دلت گرفت یه سرس به من بزن ...
سلام
من هم می خواستم تعطیلش کنم ولی نشد چون واقعا بهش اونس گرفتم میتونم تمام غم و قوصه خودم حرف های دلم رو بزنم جایی شده که هروقت مینویسم انگار که سبک میشم
به من هم سر بزن
بی خود که میخواستی تعطیل کنی!!!اصلاْ شما دو تا مریم چتون شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان؟
اینشالا که دیگه توی دنیاهای مجازی حل نگردید
چه عیبی داری بنویسی و وابسته هم باشی؟؟!
انقدر که حس های ادما مهمن و دوست داشتنشون این کلمه مجازی که گیر دادی بهش ول نمیکنی مهم نیست!!
X-( منفی خودتی ... ( ... نه نیستی ... ) .لی خوب به هر حال ... من منفی نیستم ... این من نیستم ... واقعیته ... حالا می خواد به نظرت منفی باشه ... مثبت باشه یا خنثی !