یه مدت زده بودم تو خط فروغ و دیوونه بازی و پاییز و آره و اینا!سه ، چهار روز بیشتر طول نکشید و آدم شدم.اگه بیشتر طول می کشید دراینجا رو تخته میکردم.از بس که هی رفته بودم تو نخ:آخرش که چی؟دوحالت داره.یا خدا رو شکر کنین که زود آدم شدم.یا هی بزنین تو سر و کله ی خودتون که اگه یه کم طولانی تر میشد الان شما مجبور نبودید این چرندیات رو بخونین!راستی فیروزه جونم ممنون.

دیروز که داشتم دفتر خاطراتم رو ورق میزدم و نوشته های یه هفته ی اخیر رو میخوندم کلی دلم برای خودم سوخت بسکه ناامید بودم!

نظرات 10 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:44 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

اگه بعضی اوقات از این دیونه بازی ها در نیاریم اونوقت واقعا دیونه می شیم

فیروزه پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ق.ظ http://firoozeh.blogsky.com

ای بابا...فروغ خوندی؟!؟!؟!؟زود تر میگفتی!!!ما رو باش؛هی جک مزخرف میگیم و هی خجالت میکشیم......

لطیفه پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام
بمیرم برات مریم جون چرا نا امید
راستی من شعر فروغ و تو عین شادی می خونم تو نا امیدی شعرای سیمین بهبهانی رو ترجیح میدم
شاد باشی خانومی

پرگلک پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:14 ب.ظ http://pargolak.com

منم یه ماه اینطوری بودم.طوری که کار به دیلیت کردن وبلاگ و گوش کردن ابی و این چیزا کشید.

طلاازبروبچه های پاپیونز پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:40 ب.ظ http://papionz.persianblog.com

هنوزم برام عزیزی لعنتی!

پسر مثبت پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:46 ب.ظ

من که ار این نوشته چیزی نفهمیدم تقصیر من نیست کامپیوترم بد نشون میده حتما باور کردین که گیج نیستم
راستی این طلا خانوم چه جمله ریبایی گفتههههههه

امیر پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ http://weblog.kooche.net

اگه با فروغ به اینجا رسیدی با صادق هدایت احتمالا الان باید توی قطعه ی ۳۰۰ و اندی دنبالت می گشتیم ! نه ؟!؟!

سروش جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:35 ق.ظ http://soroosh.blogsky.com

نا امید نبینمت دیگه...آفرین دخترم

علیرضا جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ب.ظ http://sehtar.persianblog.com

تو که گفتی شکسته دل من / مگه جام بلوره دل تو / به امیدی نشسته دل من / مگه سنگ صبوره دل تو / دل توی این دوره زمونه / به خدا شده بهونه / یه روزی غرقه به خون / یا می گن دشت جنونه / کار دل چه مشکله

علی جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ب.ظ http://answer4vb62.blogfa.ir

سلام دوست گرامی
میگم دیگه جزو قدیمی های وبلاگ نویسی شدی
به سلامتی

امیدوارم روزگار هر کسی رو از آدم میگیره و میبره
اونایی رو برای آدم نگه داره که نقابی روی صورتشون ندارن
ولی مگه میشه نه همه نقاب دارن از همه رنگ
پس خدا کنه اونایی برای آدم بمونن که نقاب مجازیشون همرنگ نقاب دنیای حقیقی اونا باشه

امیدوارم به سلامتی سالهای سال همینطور سلامت باشی و بنویسی برای و بخاطر هر چیزی که برات مهم و با ارزشه

کسانی که به چیزی مثل وب وفادار میمونن حتما توی زندگی واقعیشون هم آدمهای وفاداری هستن

ولی حیف از این دنیا که هر چی بیشتر با بقیه وفادار و با صداقت باشی
آنچنان دور و بریهات دوست دارن به زور تو رو به نقاب زدن متهم کنن که نگو و برای اینکار از هیچ کوششی مضایقه نمیکنن

مریم خانوم نمیدونم چی به سر این دنیای مجازی و واقعی ما اومده
میدونم که توی وب اونقدر آدمهای جور و واجور اومدن پیشت و رفتن و مثل باد توی زندگی مجازی و واقعیت وزیدن گرفتن که دیگه حتی دلت یه نسیم رو هم نمیخواد که توی زندگیت بوزه

میفهمم و درکت میکنم چرا اینقدر خسته ای
ولی خیلی وفاداری که هنوز موندی توی وب و می نویسی

خوشبحال نت که اینهمه بهش وفادار موندی
و خوش به حال....

براتون آرزوی موفقیت و سلامتی دارم دوست گرامی

یا علی مددست و بس
خدانگهدارتون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد