دیروز از اون روزای مزخرف بود.از صبحش اخلاقم شده بود عین سگ.یه حس احمقانه پیچیده بود توی کله م.سر کلاس یکی از معلمها بهم گیر داده بود.منم وقتی دیدم اینقدر روم حساسیت داره کاری نمی کردم عصبانی بشه.روش که به تخته بود چند دقیقه یک بار برمیگشت منو غافلگیر کنه.کلاس ساکت بود.یه دفعه برگشت گفت:برو بیرون!گفتم:واسه چی؟گفت:حرف زدی!گفتم:من کی حرف زدم؟گفت:خودم دیدم.قبلش به چند نفر دیگه هم گیر داده بود.همه شون معذرت خواهی کردن تموم شد رفت.اما من که کاری نکرده بودم معذرت خواهی کنم.منم کیفم رو کوبیدم روی میز و از کلاس اومدم بیرون.تا اومدم بیرون سردردم خوب شد!مطمئنم باهام لج شده حسابی.یک ساعت تو حیاط راه رفتم تا زنگ خورد.معمولا این مواقع آدم احساس خوبی نداره،اما من احساس بدی نداشتم.یه جورایی شاد هم بودم.خدا به خیر بگذرونه!


پیوست:به جان خودم همه ی کامنتهای قبلی رو جواب دادم!باور نمی کنید؟برید ببینین!
نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:32 ب.ظ

اول!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ

منم جای تو بودم يه جورايی خوشحال ميشدم ... از اينکه کم نياوردم

فرزانه یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ب.ظ http://ffarzaneh.blogspot.com

خیلی مامانی مینویسی ها.
خوشم میاد.

فیروزه سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام خانمی
حالت خوب شد؟؟
پس چرا هیچی نمیمویسی

نغمه سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:28 ب.ظ http://naghmeh-a.blogsky.com

کاره خوبی کردی مریم جونم!!!!!
راستی ... تو ام واقعا یه همچیین خوابی دیده بودی؟؟!!
چه جالب ...!
وبلاگ دوست داشتنیی داری.
موفق باشی.

آبی سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.abiii.com

نگفتی از نتیجه بازی خوشحالی یا ناراحت؟؟؟
شاد باشی...مثل من !!!
یا حق!

اروین چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:01 ق.ظ http://arvin75.persianblog.com/

سلام.دمت گرم.از اونایی هستی که کم نمیاری.

پرگلک چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:10 ب.ظ http://pargolak.com

سلام سلام مریم خانوم.مرسی از کامنت.
میبینم که آبی این دورو برا هم هست.اصلا آبی همه جا هست!!!!فقط واسه من کامنت نمیذاره:((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد