تا حالا فکر کردی زندگی یعنی چی؟تا حالا فکر کردی یعنی چی از کودکی حس سلامتی رو نچشیده باشی؟بعضی وقتها به خودم میگم من چه حقی برای غصه خوردن دارم؟نمیخوام قصه مهرانه رو برات تعریف کنم.میدونم گوشت از این قصه ها پره.اما شاید این قصه فرق داشته باشه با همه قصه ها.شاید سنگینی این قصه رو مهرانه تنهایی نتونه تحمل کنه.اما شاید اگه تو بری کمکش شاید این بار براش سبک تر بشه.شاید همین کمک کوچک تو اجازه بده مهرانه از اون دستگاه لعنتی خلاص بشه.ببینم من و تو کاری به جز دل سوزوندن بلد نیستیم؟بیاید دست در دست هم نعمت زندگی رو به مهرانه هدیه کنیم.کاش همه ما بشیم یه شب شکن.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد