تا نگاه میکنی وقت رفتن است.....

چقدر از خداحافظی بدم میاد.مخصوصا اینکه خداحافظی سردبیر کچل دوست داشتنی دوچرخه باشه.وقتی داشتم نامه خداحافظیش رو میخوندم تمام خاطرات شیرین نوجوانی با دوچرخه یادم اومد.دوچرخه طلایی و داورای نوجوان.....چرا همیشه تمام چیزایی که دوست داری باید ازت جدا بشن؟میگن فقط سردبیری دوچرخه و کادرش عوض میشه.حتی اگه بازم دوچرخه باقی بمونه جای سردبیر خالیه.اینم یه قسمتهایی از نامه خداحافظی آقای فریدون عمو زاده خلیلی سردبیر دوچرخه:
هنوز چند تا پوشه نامه مانده که نخوانده است.هنوز پرسشهای زیادی مانده که جواب نداده است.هنوز حرفهای زیادی توی سینه اش قلمبه شده که نگفته است.هنوز راههای زیدا مانده که با دوچرخه اش نرفته است..........با این همه هنوز اما دیگر دیر شده است.برای سردبیر دوچرخه دیگر دیر شده است........یعنی همیشه اینقدر زود دیر میشود؟...........کاش میشد برای گلهایی که خشک میشوند فکری کرد.کاش میشد هیچ وقت هیچ گلی برای هیچ دوستی نفرستاد.......
اما سردبیر دوچرخه نمیخواهد با بغض برود و نمیخواهد عالم و آدم ببیند که یک مرد ۴۵ ساله مثل بچه ها بغض ریخته توی سینه اش و صدایش و چشمهایش...........کاش هر چه پازه توی دنیا میگندید تا هیچ چشمی به خاطر پوست کندن هیچ پیازی به آب نمیفتد.به خصوص توی روزهای رفتن و خداحافظی.اگر چه بیشتر روزها روزهای خداحافظی اند انگار...
پیوست:خیلی از سر و ته این نامه زدم.اینم یه فصل دیگه که بسته شد.دوچرخه ضمیمه همشهری بود که پنجشنبه ها چاپ میشد(نمیدونم میشه از فعل زمان حال استفاده کنم یا نه؟)ضمنا این آقای عموزاده در حال حاضر مدیرمسئول مجله چلچراغ هستند.
نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:27 ق.ظ http://iranwama.blogsky.com

زیتون یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:04 ق.ظ http://z8un.com

مرسی :) خیلی قشنگ بود ..هم آهنگ هم نوشته هات :)

هدیه یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:44 ق.ظ http://hediieh.blogsky.com

این روشنا را .. در تاریکی شبهای شهر ... می بینی ... که نه باد خاموشش می کند ...نه باران ؟ ..این روشنا را می بینی ؟! ... چراغ های استوار شهر ...دلهای آفتابی زنان و مردانی است که . بر قامت سر بلند..خویش .ایستاده . مردن ..چرا که گفتند : سیاهی هرگز..
سلام! خوشحال میشکم یه سری به منم بزنید

مهدی یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:43 ق.ظ http://mdn110.persianblog.com

سلام من تازه با این وبلاگ آشنا شدم زیبا می نویسی اگه اجازه می دی لینک شما را اضافه کنم وقت داشتی اونورا هم بیا سلامت و سربلند باشی مهدی

ماه مهر یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:20 ق.ظ http://mahemehr.blogsky.com

سلام مریم جون...
خوبی؟
ناراحت نباش...
درست میشه..

دریا / گل یخ من یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.mygoleyakhe.persianblog.com

سلام مریم جون
غصه نخور حکایت زمونه همینه . کاریش هم نمی شه کرد فقط میشه ازشون یه عالمه چیز یاد گرفت.
دوست دارم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:04 ب.ظ

با این جا این سومین کامپیوتری که من باهاش دارم برات می نویسم اول تو پست یکی مونده به اخری نوشتم رفتم
بعد اومدم تو دوباره یه چیز دیگه بنویسم فکر کردم تو اولی نوشته بودم اون بالایی رو نوشتم
الان فهمیدم که بار دوم که برای بار اول نشوته بودم اشتباه نوشتم و الان نوشتم که بگم نوشته دوم من برای اولی یک اشتباه محض بوده که بعدا نگی یارو خنگ بود نفهمید کجا نظر داده (ولی اگرم بگی ناراحت نمی شم)اگر چه تا حالا حتما گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد