میدانستم که سرانجام
روزی از این راه می بایدم گذشت
با این همه دیروز از کجا خبرم بود
که روز موعود امروز است؟

فکر میکنم دختره همسن من بود.شاید کمی بیشتر و شاید هم کمی کمتر.بوی اسفند توی ماشین پیچید.سرم رو آوردم بالا و به چشماش نگاه کردم.پر بود از آرزوهای کوچک و بزرگ.توی سرویس بودیم.یکی از دوستام گفت:آخی...الان تو سنی یه که اوج آرزوهاشه.سرم رو انداختم پایین و بوی اسفند رو قورت دادم.شب در حالی که به ماه نگاه میکردم به دختری فکر کردم که همدم لحظات تنهاییش تا همیشه ی خدا بوی اسفند بوده و هست.راستی...شما مفهوم عدالت رو میدونید؟؟
نظرات 6 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.amiroo.blogsky.com

من لحظه ها رو خیلی دوست دارم
لحظه ها رو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
مث رویای تو خواب
هییی .بیخیال.

پیچک پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:56 ب.ظ http://peechak.blogsky.com

لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بیتو

داریوش پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:02 ب.ظ http://dhv3947.blogsky.com

سلام

مانی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:00 ب.ظ http://charand-parand.blogsky.com

سلام . خوبی ؟؟ وبلاگ با حالی داری. محشر نوشتی. من رو یه لحظه بردی تو هوای خدا بیامرز دهخدا ؛ ممنونم ازت.
راستی به من هم سر بزن. راستی اگر لوگوی من رو هم بذاری ممنون میشم !! مرسی.

فرامرز جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:23 ق.ظ http://faramarznassiri.persianblog.com

عدالت ؟ مگه اصلا هنوز یه همچین چیزی پیدا میشه ؟
یه روز ، در جمعه ای از شهریور ، دیدمش که رودخونه لالون
داشت اونو با خودش به اعماق زمین می برد ...

یاسمین (شناختی ؟؟؟؟) شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:24 ب.ظ

عدالت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مر یم جون اون فقط علی بو د که شمع بیت المال رو از شمع خودش جدا می کرد.
این روزا ادما اون قدر ریا می کنند که...........
اون قدر شمع بیت المالو روشن نگه داشتن که.........
گاهی وقتا فکر می کنم منو تو چی؟؟؟؟؟؟؟؟
ادم بد جور دلش .........
برا همینه که می خوام همه چی رو عوض کنم
منو تو می تونیم اگه عوض نشیم
فکر کنم پدرای ما هم تو همین فکر بودن ولی...........
موفق باشی



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد