شده تا حالا دلت بخواد کاری بکنی که میدونی به هیچ وجه نمیتونی انجامش بدی؟الان دلم میخواد یه کار خارق العاده انجام بدم.....مثلا بانک بزنم!نه نزده به سرم.حالم خوبه.فکر میکنم دیگه همه ما به روزمرگی عادت کردیم.آه....ای دنیای بیرحم که مرا در چنگال بیرحم خود میفشاری محض تنوع هم که شده کمی متنوع شو!!!

پیوست:آمادگی خود را برای پذیرفتن هرگونه انتقاد و پیشنهاد اعلام میدارم.با تشکر فراوان و آرزوی پیروزی.
   

تعویض یا پس گرفته نمیشود

تا حالا شده احساس حماقت وحشتناک کنید؟احساس حماقتی که از یک متعجب شدن ناگهانی پیش بیاد بعد دلتون بخواد یه چیزی رو از بین ببرید؟امروز همین احساس رو داشتم.میدونید برای چی؟...بی خیال.سعی میکنم فراموشش کنم.البته سعی میکنم.اینم یکی دیگه از شعرام: 

"تعویض یا پس گرفته نمیشود"
این را سر در مغازه دنیا نوشته بود
"تعویض یا پس گرفته نمیشود"
در دنیا هرجا که رفتم این جمله را دیدم
"تعویض یا پس گرفته نمیشود"
هیچ وقت معنی این جمله را نفهمیدم
چرا نباید نفرتهایم را پس بدهم؟
حتی اگر زمانی برایم دوست داشتنی بودند
چرا نباید لحظه های سیاهم را با لحظات شاد تعویض کنم؟
"تعویض یا پس گرفته نمیشود"
از این جمله خوشم نمی آید
دلم میخواهد نگاه های خسته تو را
با نگاه هایی مهربان تعویض کنم
دوست دارم فریادهایم را پس بدهم
و به جایش شادی و عشق بگیرم
اما...
اگر کسی بخواهد محبت را با بدی تعویض کند چه؟
اگر کسی بخواهد زندگی و شادی اش را پس بدهد
و به جایش پول و غم بگیرد چه میشود؟
  پس...
           "تعویض یا پس گرفته نمیشود"

اصلا نمیتونم فکرمو جمع کنم.همش اشتباه مینویسم و پاک میکنم.نمیدونم تا حالا تجربه کردید یا نه اما وقتی آدم چیزهایی رو که نباید بفهمه میفهمه مثل یه بادکنک تو خالی میشه.یه بادکنک که با یه عالم آرزوی رنگی پر شده بعد که بادکنکه میترکه تمام آرزوها میریزن روی آب. میدونم فردا پشیمون میشم اینا رو اینجا نوشتم.میام پاکشون کنم یادم میفته به خودم قول دادم چیزی رو پاک نکنم.پس دیگه چیزی نمی نویسم که اگه پشیمون بشم راه برگشتی وجود نداره!

تا حالا شده احساس حماقت وحشتناک کنید؟احساس حماقتی که از یک متعجب شدن ناگهانی پیش بیاد بعد دلتون بخواد یه چیزی رو از بین ببرید؟امروز همین احساس رو داشتم.میدونید برای چی؟...بی خیال.سعی میکنم فراموشش کنم.البته سعی میکنم.


عروسک پدر

کتاب عروسک پدر رو خوندید؟الان تمومش کردم.واقعا معرکه بود.یک نفس خوندمش.خیلی ساده بود و بسیار دوست داشتنی.هیچ نکته ای برای کشف کردن نداشت....چرا داشت....راز زندگی!فکر میکنم مشکل خیلی از آدما اینه که یا توی گذشته زندگی میکنند یا توی آینده و بدون اینکه بفهمند حال اونقدر آروم از زیر انگشتانشون می لغزه و در میره که....نمیدونم که چی!عروسک پدر رمان نوجوانان بود و برنده جایزه کریستوفر.
نویسنده:پاتریشیا کالورت.    مترجم:شقایق قندهاری.     نشر:سراج.
حتما بخونینش.البته شاید خیلی ها خوششون نیاد رمان نوجوان بخونن.اما باور کنید سادگی و صداقت این کتاب میتونه یک هفته تون رو تامین کنه.باور کنید! البته توجه داشته باشید که من هم یک نوجوانم و به عنوان یک نوجوان دارم ضمانت میکنم!

ای کاش هیچ وقت همدیگر را گم نکنیم
اما توی هم گم بشویم.
(صوفی مصطفوی شاعر ۱۲ ساله)

شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو رو خیلی دوست دارم.به خاطر خیلی چیزا.این کتاب برای من دریچه ای بود رو به بهتر دیدن و ساده اندیشیدن.و من عاشق سادگی شازده کوچولوام.عاشق لطافت و صداقتش و تمام اون چیزایی که این روزا خیلی کمیاب شده.کاش من و تو بتونیم زیبایی رو به دنیامون برگردونیم.