دوچرخه عزیز
مرسی به خاطر لحظه های خوب نوجوونی در کنار تو.
مرسی به خاطر ۱۵دی زیبای پارسال که با دنیا و الناز اومدیم دفترت.
مرسی به خاطر بوی خوش نوجوونی که لای برگ برگت پیچیده.
بگذار هر کی دوست داره من رو مسخره کنه که دوچرخه می خونم.
مهم اینه که من و تو یه راز بزرگ رو می دونیم.
راز رنگی روزهای نوجوونی و ستاره ها!
پنجمین سالگردت مبارک!
یادم رفت.
تولد نازنین که چند هفته س می خوام بهش زنگ بزنم.
تولد متولد ماه مهر عزیز و خدا می دونه چند تا تولد و آدم دیگه!
یادم رفت.
تموم اون حرفهایی که نباید می زدم زدم و تمام اون کارهایی که نباید می کردم کردم.
یادم رفت و فکر کردم همه چی بالاخره یک روز تموم می شه و این کتابها رو از روی میز پرت می کنم زمین!
فکر کردم می شه آروم بود و با آرامش جزوه نوشت و غلطها رو لاک گرفت و خونه های خالی رو پر کرد.
یادم رفت.
یادم رفت لاک غلط گیر رو کجا گذاشتم و حالا اشتباهها بدجوری چشمک می زنن،بدجوری!