باز این چه شورش است...

خوشا از دل نم اشکی فشاندن

به آبی آتش دل را نشاندن

 

خوشا زان عشقبازان یاد کردن

زبان را زخمه فریاد کردن

 

خوشا از نی خوشا از سر سرودن

خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

 

نوای نی نوای بی نوایی است

هوای ناله هایش نینوایی است

 

نوای نی نوای هر دل تنگ

شفای خواب گل،بیماری سنگ

 

قلم،تصویر جانکاهی ست از نی

علم،تمثیل کوتاهی ست از نی

 

خدا چون دست بر لوح و قلم زد

سر او را به خط نی رقم زد

 

دل نی ناله ها دارد از آن روز

از آن روز است نی را ناله پر سوز

 

چه رفت آن روز در اندیشه نی

که اینسان شد پریشان بیشه نی؟

 

سری سرمست شور و بی قراری

چو مجنون در هوای نی سواری

 

پر از عشق نیستان سینه او

غم غربت،غم دیرینه او

 

غم نی بندبند پیکر اوست

هوای آن نیستان در سر اوست

 

دلش را با غریبی،آشنایی است

به هم اعضای او وصل از جدایی ست

 

سرش بر نی،تنش در قعر گودال

ادب را گه الف گردید،گه دال

 

ره نی پیچ و خم بسیار دارد

نوایش زیر و بم بسیار دارد

 

سری بر نیزه ای منزل به منزل

به همراهش هزاران کاروان دل

 

چگونه پا ز گل بردارد اشتر

که با خود باری از سر دارد اشتر؟

 

گران باری به محمل بود بر نی

نه از سر،باری از دل بود بر نی

 

چو از جان پیش پای عشق سر داد

سرش بر نی،نوای عشق سر داد

 

به روی نیزه و شیرین زبانی!

عجب نبود ز نی شکرفشانی

 

اگر نی پرده ای دیگر بخواند

نیستان را به آتش می کشاند

 

سزد گر چشم ها در خون نشیند

چو دریا را به روی نیزه بیند

 

شگفتا بی سر و سامانی عشق!

به روی نیزه سرگردانی عشق!

 

ز دست عشق عالم در هیاهوست

تمام فتنه ها زیر سر اوست

 

«قیصر امین پور»

 

*استاد،هنوز عادت نکرده ام جلوی اسمتان بنویسم مرحوم…

آقای واو،آقای واو عزیز

خاطره هایم به هم ریخته.جایشان را گم کرده ام،اسم ها را هم.برای آدمی از فلان روز برفی و خاطره هایش تعریف می کنم.با تعجب که نگاهم می کند می بینم دوباره اشتباه کرده ام.این خاطره ی مشترک برای من و این آدم نبوده.

بعد از یکی از دوستان دبیرستانم حال یکی از دوستان دانشگاهم را می پرسم.آها!این آدم نمی شناسدش.

هراسان می شوم،دوست دارم خاطراتم را شفاف و روشن به یاد بیاورم.دوست دارم تمام آدم های زندگی ام سر جای خودشان بایستند.

برای خالی نبودن عریضه

کاملا مشخص است که فرجه برای این اختراع شده که دانشجو جماعت دو هفته ای علاف باشد قبل امتحان ها و خوش بگذراند که موقع امتحان ها مخش سوت نکشد.

یاسمین برداشته کلی اس.ام.اس زده از استاد و معنای عرفانی آهنگ انگار نه انگار  تعریف کرده.(استاد منصور را عرض می کنم!!)

بعد می گوید من تحمل فکر کردن به این مسائل پیچیده را ندارم.

برایش توضیح می دهم که موبایل من شنود دارد(کامران و هومن!) و قضیه سیاسی شده و بحث را عوض کند و در مورد معنای عرفانی دونه دونه اینهمه توضیح ندهد.

من هم که امروز رسما عاشق سهراب رستم اینها شده ام در اثر شاهنامه خوانی و به خون گردآفرید تشنه ام!

آن یکی هم هی اس.ام.اس می دهد که مامان من غیر خودی و جاسوس است.سالاد هم درست نکن توی کاهوها دستگاه کار گذاشتن!

موبایلم هم ناگهان می ترکد و خاموش می شود.دوباره که روشنش می کنم ته اس.ام.اس های یاسمین چسبیده به سر یکی دیگه و کلی مایه ی کرکر خنده!
خلاصه این جوری می گذرد این روزها.

*خانه ما راز بقای زنده است.پریروز که یک روباه سرگردان در برف ها را دیدیم.امروز هم دو تا طوطی نشسته بودند روی درخت.آن دو تا سگی هم که با هفت توله شان شبها نمی گذارند بخوابیم داشتند گربه می خوردند.(تنازع بقای چندشناکی بود!)

این روزها که می گذرد...

نه عروسک های پارچه ای

نه قول بستنی

هیچ کدام گولم نمی زند دیگر

وقتی در آیینه

بیست سالگی به من سلام می کند!

 

همین دلخوشی ها

*دوچرخه برای هفت سالگی اش تولد گرفته،بهانه ای صورتی توی این روزهای آشفته.من نمیدانم پنج شنبه که بگذرد،جشن تولد دوچرخه که تمام شود من دیگر باید انتظار چه چیزی را بکشم دقیقا؟امتحان های آخر ترم مثلا؟

 

*دلم برایش تنگ شده،برای قیصر و این روزها این بغض لعنتی ام را هیچ جور نمی توانم بخورم.وسط کلاس زنگ می زنم به نگار که دلداری ام دهد.بعد فکر می کنم من ترم چهارم ادبیات معاصر را با کی بردارم؟این واحد را همیشه او ارائه می داد.بعد اسمش روی هیچ بردی نیست.بعد همه جا زمستان است،سرد است و خاکستری.

 

*یک شب را به عنوان همراه مامان،در بیمارستانی گذراندم که آنجا به دنیا آمده ام.(جمله ام تمام شد،همین دیگر!)

 

*دیروز توی آژانس،از بس سرفه کردم آقای راننده کلی برایم نسخه پیچید.از کنیاک(!!) گرفته تا آب نمک و نشاسته.

 

*ام پی تری پلیر خواستید بخرید مارک کریتیو را پیشنهاد می کنم.دیروز انداختمش توی ماشین لباسشویی(توی جیب کاپشنم بود یادم نبود)،آخ هم نگفت.تازه صدای خواننده ها هم باز و شفاف شده!


پی نوشت:پیوندهای روزانه و مولانا را هم دریابید لطفا!