کاملا مشخص است که فرجه برای این اختراع شده که دانشجو جماعت دو هفته ای علاف باشد قبل امتحان ها و خوش بگذراند که موقع امتحان ها مخش سوت نکشد.
یاسمین برداشته کلی اس.ام.اس زده از استاد و معنای عرفانی آهنگ انگار نه انگار تعریف کرده.(استاد منصور را عرض می کنم!!)
بعد می گوید من تحمل فکر کردن به این مسائل پیچیده را ندارم.
برایش توضیح می دهم که موبایل من شنود دارد(کامران و هومن!) و قضیه سیاسی شده و بحث را عوض کند و در مورد معنای عرفانی دونه دونه اینهمه توضیح ندهد.
من هم که امروز رسما عاشق سهراب رستم اینها شده ام در اثر شاهنامه خوانی و به خون گردآفرید تشنه ام!
آن یکی هم هی اس.ام.اس می دهد که مامان من غیر خودی و جاسوس است.سالاد هم درست نکن توی کاهوها دستگاه کار گذاشتن!
موبایلم هم ناگهان می ترکد و خاموش می شود.دوباره که روشنش می کنم ته اس.ام.اس های یاسمین چسبیده به سر یکی دیگه و کلی مایه ی کرکر خنده!
خلاصه این جوری می گذرد این روزها.
*خانه ما راز بقای زنده است.پریروز که یک روباه سرگردان در برف ها را دیدیم.امروز هم دو تا طوطی نشسته بودند روی درخت.آن دو تا سگی هم که با هفت توله شان شبها نمی گذارند بخوابیم داشتند گربه می خوردند.(تنازع بقای چندشناکی بود!)
دیوار دیالوگ به روزست
گوشتان را بر در اتاقی بگذارید که دو نفر در ان با هم...صحبت میکنند؟
گاهی فضولی مقدسست!!!
برای خالی نبودن عریضه نظر دادم
سلام
بابا بعد از نود و بوقی در ادب ایران،یک زن به نام گردآفرید می آید و مثل شیر می جنگد،طوری که سهراب را عاصی می کند، آن وقت شما چطور با این بنده خدا چپ افتادید؟!
این یک سند اساطیری-حماسی است برای فمنیست های کل دنیا!
سهراب بدبخت هم که آخرش شانس نیاورد، ولی من به شخصه خیلی دلم برای سیاوش می سوزد که ناجوانمردانه در غربت کشته شد.
هر چند که در خانه خود هم غریب بود و رنگ آرامش ندید.
روباااااااه؟!!!
آن هم وسط شهر؟!
واجب شد یک سر به محل شما بزنم، اکباتان بود دیگر، نه؟
خانمم من هرگونه تشابه اسمی با این یاسمین نام برده رو انکار می کنم. تازه منظور اون یاسمینه حتما منصور حلاج بوده خانمم(آبرو بگذار برامون!) وگرنه ذهن ما کجا به معانی پنهان انگار نه انگار میرسه؟
سهراب یا سیاوش؟ مساله این است!
گربه می خوردند؟؟؟؟!!! دقیقا چی مریم؟
تولدت مبارک!
سلام.
سهراب کشی بهام بیضایی را حتما بخوان!
خوش به حالت که حیوانات را می بینی!
ما این جا دلمان لک زده برای یک کلاغ!
جواب کامنتت را هم در کامنت دانی خودم می دهم
برو بابا
بیست سالگی در نوشتن تاثیر می گذاره؟!
چرا نوشته هات دیگه مثل قبل نیست؟
همش که نه!ولی بخش عظیمیش چرندیاته!
ما عباس آبادیم جایی شلوغ وسط همهمه!که فقط از حیوانات موش رو می بینیم!احتمالا تا چند ماه دیگه موش ها فراریمون می دن!
خوش به حالت که ادبیات می خونی!منم دلم خواست!
برای فوق لیسانس بین ادبیات و جامعه شناسی و ارتباطات مرددم!اگه می تونی و اطلاعات داری برام یه سری از اطلاعات کلی در مورد فوق ادبیات و... بفرست!
البته اگه این کار رو بکنی خیلی ازت ممنون می شم!
ببخشید چای نخورده فامیل شدم
ما هم حسابی داریم از فرجه خوشگذرانی استفاده میکنیم .
باشد که جمیعا خوش باشیم
:)
سلام
ایمیلتو چک میکنی که !
منتظر جوابت میمونم
بسیار آن چنان است که گویی...اوهووم.
آن سان که موبایل ها می شوند اس ام اس و استادها انگار در کف دست گم گشته اند خنده ای را که می زدیم به یاد می آوریم و البته این تنازل دهشتناک افق را...
سلام عزیزم واقعا وبلاگ قشنگی داری خوشحال میشم به منم سر بزنی
فرجه؟
نگو که دلم خونه!
حتی یک ساعت هم به ما فرجه ندادن. روز قبل از امتحان کلاس جبرانی داریم.
چه زندگی هیجان انگیزی.
بهت افتخار می کنم با این روحیه ی شادی که داری.
میگم توی دسته بیل
توی چندش اور
زر زروی پر ادعا
دیوانه ی بی عقل
اعصاب خورد کنی الاغی
هی بگو نه
نکبتیه ایکپیری
اخه خودتم میفهمه چرا بهت میگم چیز زیادی میخوری بعد میگی چرا؟؟؟
سلااااااااام مریم جون....بیست سالگی ات با یه جوجو همرا ه بود نه؟همون جوجویی که ابجی سپیده داد بهتا! دلم برات تنگ شده...
من به روز کردم...تو دوچرخه هم برا مطلبت نظر گذاشتم...
یه دنیا دوست دارم...
بووووووووووووووس...
سلام خسته نباشید .
طنز زیبایی نهفته بود . لذت بردم.
واقعا واقعا واقعا داشتن گربه می خوردن؟!!!!!!
منتظر خرس قطبی و ... هم باش
سلام مریم جان !
راستش نه نرسید ! دریغ از یکی !!!
آدرس یاهو گذاشتم اینبار ...هرچند که فکر نمیکنم ربطی به جی میل داشته باشه ولی خب اگه زحمتی نیست به این آدرس بفرست
ممنونم
ببخشید اونو پس وردشو فراموش کردم اگه میشه دوباره لطف کن به جی میلم بفرست
مرسی
*-:
سلام
شما کدوم مریم هستید؟
اینجا که آشنا زیاده
اسم سارا شاهدی رو دیدم
چه کیفی داره که دوستای مکاتبه ای و مجله ای یه جایی همدیگه رو پیدا می کنن
خوشحال میشم بهم سر بزنی
دیگه نقطه ی اشتراک از این بیشتر که هم دوچرخه ای هستیم هم هر دو ادبیات می خونیم و هم هر دو غریبه های آشناییم؟
راستی من این ترم توی این شهر قشنگ با دکتر کاووس حسنلی ادبیات معاصر گرفتم
شما چه طور؟
دوست دارم بیشتر باهات آشنا شم غریبه ی آشنای عزیز
منتظرم
سر بزن