*دوچرخه برای هفت سالگی اش تولد گرفته،بهانه ای صورتی توی این روزهای آشفته.من نمیدانم پنج شنبه که بگذرد،جشن تولد دوچرخه که تمام شود من دیگر باید انتظار چه چیزی را بکشم دقیقا؟امتحان های آخر ترم مثلا؟
*دلم برایش تنگ شده،برای قیصر و این روزها این بغض لعنتی ام را هیچ جور نمی توانم بخورم.وسط کلاس زنگ می زنم به نگار که دلداری ام دهد.بعد فکر می کنم من ترم چهارم ادبیات معاصر را با کی بردارم؟این واحد را همیشه او ارائه می داد.بعد اسمش روی هیچ بردی نیست.بعد همه جا زمستان است،سرد است و خاکستری.
*یک شب را به عنوان همراه مامان،در بیمارستانی گذراندم که آنجا به دنیا آمده ام.(جمله ام تمام شد،همین دیگر!)
*دیروز توی آژانس،از بس سرفه کردم آقای راننده کلی برایم نسخه پیچید.از کنیاک(!!) گرفته تا آب نمک و نشاسته.
*ام پی تری پلیر خواستید بخرید مارک کریتیو را پیشنهاد می کنم.دیروز انداختمش توی ماشین لباسشویی(توی جیب کاپشنم بود یادم نبود)،آخ هم نگفت.تازه صدای خواننده ها هم باز و شفاف شده!
پی نوشت:پیوندهای روزانه و مولانا را هم دریابید لطفا!
خودت در کمد رو باز کن بیا بیرون!
البته اگه فک می کنی تو کمدی!
سلام
من بیمارستانی را که تویش به دنیای لعنتی آمده ام را دیده ام. خدایی اش جای مزخرفی است. سالهای سال هم هست که هر روز آدم های مزخرف تری تویش دنیا می آیند.
امیدوارم مال تو خوب باشد و آدم های خوب مثل خودت را به این دنیا بیاورد.
من این قدر سرفه کرده ام که گاهی گریه ام می گیرد. چون تمام سینه ام دوباره با یک سرفه به شکل دردناکی تکان می خورد.
هیچ چیز هم خوبش نکرده
خودت را گرم بپوشان
بهتر نیست به فکر اون چیزهایی باشیم که از اول تو دست قدرت ماست
مثلاْخودمون جونمون و این دلهای رقیق ما
و مثلاْ مردن که از اول می دونیم اینکه چه جوری درکش کنیم با ماست
مثل اکبر رادی مرحوم که همه عمرش همونی بود که بایئد می بود
باز دوباره رسیده همون روزای لعنتی آخر ترم...
چیزی که باعث میشه از زمستون بد بیاد این دیماه و امتحاناست و تعطیل شدن کلاسهایی که همه اش یا دودر میشد یا با خنده میگذشت....و چیزی که باعث میشه از گندی فصل امتحانا کم بشه اومدن برفه....۴شنبه که آخرین روز دانشگاه بود برف می اومد از نوع کریسمسی...مث تو کارتونهای کزت و دخترک کبیرت فروش و اینا....دونه های درشت برف میرقصید و میچرخید و....
خوشحالم که اینقدر امتحانا و هول و هراسش گند زده بهم که میل خوندن کتاب جدیدی ندارم...مانولیتوها هم که همین چند روز پیش کلا پرونده اش بسته شد و....
مامانت چیش شده بود که رفته بودی باهاش به بیمارستانی که بدنیا اومده بودی؟؟؟؟
صندوقت چطوره؟؟؟ هنوز گل خشکاش بو میدن؟؟؟
آهنگ شمال خراسانیه حالش خوفه؟؟؟
پ.ن:
وای مریم..باز رسیده اون روزای لعنتی آخر ترم....
سلام مریم عزیز
ببخشید کمی دیر اومدم
***
عجب! بریم انواع و اقسام دستگاههای صوتیمونو بشوریم شاید صدای خوانند هاش واشه !!
***
راستی واقعا خانم صدر مامانته ؟
سلام مریم عزیزم
خوبی؟
نمی دانم چه بگویم که هرچه می گویم اشک در چشمانم حلقه می زند...
پست منم دست کمی از پستت ندارد...
دلم برایت تنگ شده...مسنجر هم ندارم...
موفق باشی
عیدت مبارک
خب مریم جان مجد و زمردی که نمردن...تازه اونا هیچی ! بختیاری رو بگو!
مامان حالش خوبه؟
مریم ترکیدن بغضت را دیدم! در بوفه...همان جا که شنیدم بقیه گفتند چه حساس!
حالا از معده درد می میرم بس که آرام بخش می خورم تا حساس نباشم!
همدردیم!
(کوووووووفت) دلم بد جوری گرفته است و عصبانی!
ببخشید که اولین کامنتم برای بلاگت این همه بد اخلاقه.
همیشه چیزی برای انتظار کشیدن هست ...
وای قیصر!
داغ دلم تازه شد.
در ضمن، چه mp3 player با حالی داری، مال من خود به خود قاطی می کنه وای اگه بره توی ماشین لباسشویی!
نوجوانی ها دوچرخه می خواندم.
و حالا هر از گاهی همشهری جوان