کوچ آخر دردهایمان تمامی ندارد انگار.سرنوشتمان با دود و درد گره خورده و هیچ کاری نمی شود کرد برای نورهایی که خاموش می شود.آسمان شهرم خاکستری تر از همیشه است و آتشی که زبانه می کشد سوزان تر...دیگر اشکی نمانده برای ریختن.آرام می نشینیم و منتظر می مانیم تا ببینیم دفعه بعد نوبت کیست.بگذار مشق شب این روزهایمان این باشد.نگو دل خوش کرده ام.بگذار آخرین کورسوی امید روشن بماند.بنویس:بهار خواهد آمد،بهارخواهد آمد،بهار خواهد آمد...
چیییییی؟ دهه ! کجا به این زودی ؟ بودی حالا !! کجا میذاری میری ؟ آخه اینم شد دلیل ؟! خوب یه چیزایی بنویس که فرقی نکنه کی میخونه ! اینکه محرم اسرار نیست که دلیل نمیشه آدم حرفشو نزنه ... اگر اینجوریاست که آدم باید کلا حرف زدنو بیخیال شه ! ... معمولا مردم میان تو نت حرفاشونو میزنن چون فکر میکنن محرمهای رازهای گم شدشون اینجا تو سایبر جمعن ... هر وقت نکته هات ته کشید دلیلت واسم قانع کننده میشه ... ولی اینکه میگی نکته ها هست بسی !!! ... من میگم گور بابای محرم اسرار ... صاف واستا و حرفتو بزن ... مگه آدم چقدر زندست ... شایدم عقل من کمه نمیکشه ... ولی من دلیلشو نمیفهمم ... رفقا و خواننده های لحظه های کاغذیت که اینهمه مدت باهات بودن تا اینجا رو بیخیال میشی و به همین راحتی پشتتو میکنی بهشونو میری ؟ ... یعنی دلیلت ارزش اینو داشت ؟ ...؟؟؟ لابد داشته دیگه ... ولی میتونی بری یه جای دیگه ... و فقط به کسایی که خودت صلاح میدونی بگی ... نمی تونی ؟ ... من خیلیا رو میشناسم که به دلایل مختلف مسافرن ... یکیش خودم که وبلاگ اولیم رو پرشین به ابدیت پیوسته ... برگرد دختر ... هیچ دوست ندارم ببینم لحظه های مریم کاغذی ما مچاله شدن ... برگرد ...
ولی اگرم رفتی و مارو قابل ندونستی ... ... به هر حال ... موفقتر از اینی که هستی باشی رفیق :)
سلام مریم جان . خوبی خوشی سلامتی ؟ چکار میکنی بادرسا؟ واقعا برام مهم نیست که باهاشون چیکار میکنی گفتم شاید خودت علاقه مند باشی که اونم فکر نکنم...! مریم جان من ایمیلت را به دلایلی از دست داده ام اگه باهام تماس بگیری ممنون میشم چون دلم واقعا برات تنگ شده . در ضمن یه مقدارم نگرانت هستم.-در نقش مامان احتمالن!. البته هر موقع فرصت داشتی چون شرایطط ر کاملا درک میکنم. خوش باسشی و موفق ثمین
سلام مریم.دلم خیلی برات تنگ شده .... خیلی... یاد تو بودم...کجا میری ؟چرا مری؟برنمی گردی؟ ....از اینجا هم میری؟(اخرین منبع دسترسی من به تو)نمی دونم .خودت بهتر می دونی چی کار کنی. (لبریز از گفتن و در هیچ سویت محرمی نیست) .................................. ................................................. ............................................................ همین!
منم مدتهاست مترصدم یک همچین پستی بدم در وبلاگم اما ... نمیدونم . شاید تنها چیزی که نگهم داشته تا به حال ، این بوده که تنها جایی که مال خود خودمه همونجاست گرچه که سرد باشه و بی روح . با بستنش همین یک جا رو هم از دست می دادم . بارها از خودم پرسیدم : "حکایت گفتن بیهوده تا چند ؟" اما نشد ! انگار جسارت تو بیشتر از من بوده . به هرحال سر می زدم همیشه اینجا . گواینکه کامنتی نمی دادم اما می اومدم . دلم گرفت وقتی فهمیدم بستی اینجا رو . کاش دوباره برگردی !
اگر چه خداحافظی کردی... ولی هیچ وقت فکر نمیکنم اینجا نیستی.. همیشه وقتی این صفحه رو باز میکنم، تو رو هم همیشه میبینم انگار که هستی... همیشه حضورت رو احساس میکنم... مریم عزیزم، دوست روزهای سختی و نگرانی من... اگر اینجا رو ترک کنی.. مطمئنم که همیشه در یاد همدیگه هستیم... اگر میخوای اینجا ننویسی.. تو وبلاگم برای من بنویس.. باشه! میبوسمت هزاربار
سلام مریم گلی... میدونی الان که وبلاگ نمینویسی و من برات مطلب مینویسم یاد چی افتادم... یاد این که وقتی یه نفر بازنشسته میشه و بعد از مدتی میره به همکارای قدیمیش سر میزنه... و همه میپرسند: خوب چه خبر؟ چی کارا میکنی؟... الان دقیقاْ من مثل اونا شدم. خوب چه خبر؟ چیکارا میکنی ؟ :ی
سلام من غریب و تو غریبه خداحافظ یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خسته شدی؟ تمام اونای که میان و بهت سر می زنن میتونن محرم اسرار باشن نمی تونن؟ می خواستم بگم نارگیلی می نویسی نارگیلی فکر می کنی ولی مثله اینکه این جوری نیست به هر حال سال نوت مبارک
سلام ......................................... اومدم اینو بگم برم: آن روز که با تو ام بی توام امروز که بی توام با توام .............................................. لحظاتت نارگیلی موفق باشی فعلا
فیروزه
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 01:12 ق.ظ
واییییییییی مریمممممممممممم تو که هنوز برنگشتی که!!!! بچه بیا بر گرد سر خونه زندگیت(یعنی وبلاگت) زووووووووووووودددددددددددددددد خیلییییییییی طوووووووووللااااااااااااانییییییییی شده رفتنت..من حوصله ام سررررررررررررررررر رفت دیگه واقعااااااااا
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خداحافظ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا! من تازه پیدات کردم. میخواستم گلیممو بیارم اینجا پهن کنم ... کلی نوشته های قشنگ بخونم. چه دیر رسیدم :(
نازنین مریم با درودی گرم
کجا؟.............؟
می دانم امیدوارم هرچه زودترمحرم اسراررا پیداکنی
تندرست و شادکام باشی نازنین
کوچ آخر
دردهایمان تمامی ندارد انگار.سرنوشتمان با دود و درد گره خورده و هیچ کاری نمی شود کرد برای نورهایی که خاموش می شود.آسمان شهرم خاکستری تر از همیشه است و آتشی که زبانه می کشد سوزان تر...دیگر اشکی نمانده برای ریختن.آرام می نشینیم و منتظر می مانیم تا ببینیم دفعه بعد نوبت کیست.بگذار مشق شب این روزهایمان این باشد.نگو دل خوش کرده ام.بگذار آخرین کورسوی امید روشن بماند.بنویس:بهار خواهد آمد،بهارخواهد آمد،بهار خواهد آمد...
سلام مریم عزیز
راستش کمی جا خوردم وقتی با این پست کوتاه رو به رو شدم
ولی خب
مطمئنم که حتما شرایط به گونه ای بوده که صلاح رو در خداحافظی دیدی
هر چند که
مسیح هیچ وقت به طور قطعی خداحافظی نمی کنه
امیدوارم بازم بتونی برگردی و اون موقع
این نوع خداحافظی مانعی نشه برای برگشتنت
در مورد اون شخصی که نظر دادی اما ؛
هر چند که قابل تحمل به نظر نمیاد
ولی واقعیتیه که باید باهاش کنار اومد
می شه مسخرش کرد
می شه تحقیرش کرد
می شه دستش انداخت
اما همه ی این کارا تف سربالا هستن
مسیح پیش خودش می گه
شایدم بشه بهش شخصیت داد
شایدم بشه ...
نمی دونم
ولی اینو می دونم که
منم دلم می خواست هنوزم خاتمی رییس جمهور بود
...
:)
هر کجا هستی
و در هر حال
سلامت و سربلند بمونی و ایرونی
...
منتظر بازگشتت می مونم
...
« لحظه ها شاید معنای حقیقی زندگی باشند »
و گاهی گذر از یک لحظه .. گذر از یک زندگی است .. فراموش مکن
دلم برات اونقدر تنگ شده بود
که وقتی رسیدم اینجا دلم خواست خودم رو بمالونم به بالهای
سفید و فرشته گونت
دوست دارم همیشه باشی
موفق باشی
بازهم خداحافظی ؟ سفر بخیر ....
نه! نمی خواهم های و هوی کنم که:« نه! تو را به خدا٬ نرو...»
نه!...اما شک ندارم که از ننوشتن و رفتنت برایم خواهی نوشت...
تو هم داری میری ؟ برای همیشه یا موقت ؟
چیییییی؟ دهه ! کجا به این زودی ؟ بودی حالا !!
کجا میذاری میری ؟ آخه اینم شد دلیل ؟!
خوب یه چیزایی بنویس که فرقی نکنه کی میخونه !
اینکه محرم اسرار نیست که دلیل نمیشه آدم حرفشو نزنه ...
اگر اینجوریاست که آدم باید کلا حرف زدنو بیخیال شه ! ... معمولا مردم میان تو نت حرفاشونو میزنن چون فکر میکنن محرمهای رازهای گم شدشون اینجا تو سایبر جمعن ...
هر وقت نکته هات ته کشید دلیلت واسم قانع کننده میشه ... ولی اینکه میگی نکته ها هست بسی !!! ... من میگم گور بابای محرم اسرار ... صاف واستا و حرفتو بزن ... مگه آدم چقدر زندست ...
شایدم عقل من کمه نمیکشه ... ولی من دلیلشو نمیفهمم ... رفقا و خواننده های لحظه های کاغذیت که اینهمه مدت باهات بودن تا اینجا رو بیخیال میشی و به همین راحتی پشتتو میکنی بهشونو میری ؟ ... یعنی دلیلت ارزش اینو داشت ؟ ...؟؟؟ لابد داشته دیگه ...
ولی میتونی بری یه جای دیگه ... و فقط به کسایی که خودت صلاح میدونی بگی ... نمی تونی ؟ ... من خیلیا رو میشناسم که به دلایل مختلف مسافرن ... یکیش خودم که وبلاگ اولیم رو پرشین به ابدیت پیوسته ...
برگرد دختر ...
هیچ دوست ندارم ببینم لحظه های مریم کاغذی ما مچاله شدن ...
برگرد ...
ولی اگرم رفتی و مارو قابل ندونستی ...
...
به هر حال ...
موفقتر از اینی که هستی باشی رفیق :)
ایشالا بر گردی ......حالا دیر و زودش داشته ولی سوخت و سوز نداشته باشه خوبه
حق داشتی خداحافظی کردی!!
...برو بلاگفا
منو نصیحت می کنی بعد خودن میزاری میری ...
منتظرت هستم ... برمیگردی شاید با یه نام دیگه!
یعنی این آخرین پستت بود...؟؟!!!
...
من منتظرت میمونم.
سلام مریم جان . خوبی خوشی سلامتی ؟ چکار میکنی بادرسا؟ واقعا برام مهم نیست که باهاشون چیکار میکنی گفتم شاید خودت علاقه مند باشی که اونم فکر نکنم...!
مریم جان من ایمیلت را به دلایلی از دست داده ام اگه باهام تماس بگیری ممنون میشم چون دلم واقعا برات تنگ شده . در ضمن یه مقدارم نگرانت هستم.-در نقش مامان احتمالن!.
البته هر موقع فرصت داشتی چون شرایطط ر کاملا درک میکنم.
خوش باسشی و موفق
ثمین
سلام مریم.دلم خیلی برات تنگ شده .... خیلی... یاد تو بودم...کجا میری ؟چرا مری؟برنمی گردی؟ ....از اینجا هم میری؟(اخرین منبع دسترسی من به تو)نمی دونم .خودت بهتر می دونی چی کار کنی.
(لبریز از گفتن و در هیچ سویت محرمی نیست)
..................................
.................................................
............................................................
همین!
ببینم تو همچنان منتظر اومدن منی ولی خودت رفتی ؟؟؟؟؟؟
من نمیام تا تو بیای .
ترک نکن اینجا رو !
از اینکه به من سر زدی خیلی ممنون .
باز هم از این کارها بکنید .
مرسی .
خدافس !
سلام
خوبی گلم
بخدا منم دلم تنگه برا اون روزا تو اواز
منم مدتهاست مترصدم یک همچین پستی بدم در وبلاگم اما ... نمیدونم . شاید تنها چیزی که نگهم داشته تا به حال ، این بوده که تنها جایی که مال خود خودمه همونجاست گرچه که سرد باشه و بی روح . با بستنش همین یک جا رو هم از دست می دادم . بارها از خودم پرسیدم : "حکایت گفتن بیهوده تا چند ؟" اما نشد ! انگار جسارت تو بیشتر از من بوده . به هرحال سر می زدم همیشه اینجا . گواینکه کامنتی نمی دادم اما می اومدم . دلم گرفت وقتی فهمیدم بستی اینجا رو . کاش دوباره برگردی !
یعنی رفتی؟!!
قرار نبود شوخی کنیا !!!!!
کجا بابا ... خدافط خدافط می کنی چرا .. میخوای بری چیکار کنی حالا !!؟!
نرو ! .. خوب ؟!
آفرین
بر می گردی ، بر نمی گردی ، بر می گردی ، بر نمی گردی ، بر می گردی !
منو با خودت ببر
هر جا باشه خوبه
مریم
سم!!!!!!!!!!!!!
خواهش میکنم از دوری نگو دلم لبریزه..........
من ارزو میکنم هر باشیخوش باشی
موفق باشی
ببخشد منو
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه ای
وقتی خندیدیم گفتن دیوونه ای
وقتی جدی بودیم گفتن مغروری
وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش
وقتی حرف زدیم گفتن پرحرفی
وقتی ساکت شدیم گفتن عاشقی
حالا که عاشقیم می گن گناهه ...
اگر چه خداحافظی کردی... ولی هیچ وقت فکر نمیکنم اینجا نیستی.. همیشه وقتی این صفحه رو باز میکنم، تو رو هم همیشه میبینم انگار که هستی... همیشه حضورت رو احساس میکنم... مریم عزیزم، دوست روزهای سختی و نگرانی من... اگر اینجا رو ترک کنی.. مطمئنم که همیشه در یاد همدیگه هستیم... اگر میخوای اینجا ننویسی.. تو وبلاگم برای من بنویس.. باشه!
میبوسمت هزاربار
دیر رسیدم انگار
ولی خداحافظ....
به سلامت.اما مژده بدم.ایندفه وبلاگمو باز کنی حرفا دور سرت نمیچرخن.
سلام . چی شد یک دفعه ای فکر رفتن به سرت زد ؟ من که خیلی دلم برای دوستان وبلاگی تنگ شده و کم کم بر می گردم اما دوست دارم باز هم تو جزء دوستهام باشی !
سلام مریم گلی... میدونی الان که وبلاگ نمینویسی و من برات مطلب مینویسم یاد چی افتادم... یاد این که وقتی یه نفر بازنشسته میشه و بعد از مدتی میره به همکارای قدیمیش سر میزنه... و همه میپرسند: خوب چه خبر؟ چی کارا میکنی؟... الان دقیقاْ من مثل اونا شدم. خوب چه خبر؟ چیکارا میکنی ؟ :ی
سم
بهترین چارشنبه صوریه امرم بود امسال !!!!!!!!!!!!!!
بابا این همسایه جدیدامون خیلی کارشون درسه .۱۱۰ امد خاموش نکردن اتیشو
بهترین ارزو هارو دارم براتون
دل من ۱۵ ساله تنگه
سال جدید مبارک باشه خــــانــــــــوووووووم
سمْْْْْْْْْْْْْ!!!!!!!!!!!!!
عیدت مبارک :) سال خوبی داشته باشی رفیق ...
سلام
من غریب و تو غریبه
خداحافظ یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته شدی؟
تمام اونای که میان و بهت سر می زنن میتونن محرم اسرار باشن
نمی تونن؟
می خواستم بگم نارگیلی می نویسی نارگیلی فکر می کنی
ولی مثله اینکه این جوری نیست
به هر حال سال نوت مبارک
مریم جان با درودی گرم و تهنیتی فراوان/
نوروز است و
بهار و
نوین سال......
امیدوارم درهرکجا که هستی تندرست و موفق و شادکام باشی..........
نمی دانم شاید کسی را پیداکرده ای تا نکته ها را موبمو شرح دهی!
بهرروی.. گل هستی و وجود گلستان ازنمای نبودن تو دلگیر
تورا من چشم درراهم...
۴۰ امین نظر!
عیدت مبارک ... خوب باشی
سلام
.........................................
اومدم اینو بگم برم:
آن روز که با تو ام
بی توام
امروز که بی توام
با توام
..............................................
لحظاتت نارگیلی
موفق باشی
فعلا
نرو
سلام. چطور دلت اومد این همه بازدید کننده رو بذاری و بری؟
گفتم که بانگ هستی خود باشم اما دریغ ودرد که زن بودم.
فروغ فرخزاد
http://asireshab.blogspot.com/ شاد باشید وبهروز
کسی که رفت احتیاج به خدا حافظی نداره ...
دلم برای نوشته های صورتیت تنگ است .
سلام
دفعه ژیش فکر نمی کردم قضیه این قدر جدی باشه
این جملت یعنی چی؟ نکته ها هست بسی محرم.....
دلیلشو این تو گفتی؟؟
منتظر بمونیم یا نه؟
سلام
فکر میکنم دیر رسیدم
ولی خیلی زیباست
موفق باشی هر جا که هستی
خداحافظ
سوگند
چهل نهم و دلتنگی!
واییییییییی مریمممممممممممم تو که هنوز برنگشتی که!!!!
بچه بیا بر گرد سر خونه زندگیت(یعنی وبلاگت)
زووووووووووووودددددددددددددددد
خیلییییییییی طوووووووووللااااااااااااانییییییییی شده رفتنت..من حوصله ام سررررررررررررررررر رفت دیگه واقعااااااااا