خدای خوب و مهربون:
دلم می خواد توی وبلاگم از تو بنویسم.دلم می خواد حضور تو مثل نسیمی باسه که لحظه های کاغذی من رو به پرواز در می آره.دلم می خواد که بنویسم چقدر همه از تو دورن.چقدر همه تو رو اشتباه فهمیدن.چقدر همه از دین فراری شدن.کاش میشد همه میفهمیدن تو خدای مهربون دنیای شازده کوچولویی.کاش همه میفهمیدن حضور تو اونقدر لطیف و دوست داشتنیه که حد نداره.کاش میفهمیدن بودن با تو یعنی خود خود عشق.خدایا کاش می تونستم این دره عمیقی که بین خودم و تو کندم رو با دستام پر کنم.توی این مدت خیلی اشتباه کردم.انگار یه چیزی رو گم کرده بودم.کاش فرمانروای سرزمین خورشید میفهمید اگه به ریسمان حضور تو چنگ بزنه افسردگی معنا نداره.کاش میشد...................