ماه نگار
این را دارم یک شبی مینویسم برایت که یک جور عجیبیام. ناآرامم، انگار که موج برداشته باشم یک چیزی توی تنم بالا و پایین میشود. و میدانم که تو خوب میفهمی این را... همین است که دوست دارم برایت بنویسم...
ماه نگار
وقتی فکر کردم که از تو بنویسم تردیدی نداشتم که چهارده سالت است، همان قدر مطمئن بودم که میدانستم اسمت ماه نگار است. میدانستم دوست دارم از یک دختر چهارده ساله بنویسم که اسمش ماه نگار است. فقط همین... میدانی؟ تو میدانی چه چیز است توی این عدد که این قدر دوست داشتنیاش میکند؟ شاید رویا، خیالپردازی و امید... امید به اینکه دنیا یک روز جای بهتری میشود، جای زیباتری، خواستنیتر و دوست داشتنیتر...
ماه نگار
من گاهی، گاهی که نفسم تنگ میشود زیاد به آینده فکر میکنم. پناه میبرم به دورتر، به ده سال بعد تا بتوانم بلند شوم، زانوهایم را بتکانم و فکر کنم یک روز همه چیز درست میشود.
ماه نگار
از وقتی تو را دارم خوب ترم، آرام ترم و فکر میکنم که شاید چهارده سالگی من را دوست داشته باشد، همین است که وادارم میکند آدم بهتری باشم، بیشتر کار کنم و بخوانم و بنویسم، بیشتر کمک کنم، بیشتر دوست بدارم و همین خیلی از چیزها را درست میکند.
میدانی؟
یک جا بود که سوسو برای آرام کردنت «ماهی خانم نازنین» صدایت کرد...
بعدترها سوسو از داستان تو رفت، اما من خیلی وقتها روی جزوهها و ورق هام نوشتم ماهی خانوم نازنین و فکر کردم برای من همینی، واقعا همینی... و فکر کردم به لحظهای که سوسو این جوری صدایت کرد و تو آرام شدی و من چه قدر گریهام گرفت وقتی هی زیر لب با خودم گفتم: ماهی خانوم نازنین و به روزهایی فکر کردم که چهارده ساله بودم و بغض داشتم و منتظر یک صدا بودم که دوستم داشته باشد، حتی اگر مثل سوسوی تو خیالی باشد...
دوستت دارم...
+دلم برای اینجا تنگ شده بود. فکر کردم شب عیدی خاکش را بتکانم. دلم خواست این را بگذارم اینجا، چند وقت پیش نوشتمش، برای دختری که سال پیش همین موقع ها آرزوی نوشتنش را داشتم و حالا جان گرفته، حالا من ماه نگارم را دارم!
سلام.
ماه نگار.
چه نام قشنگی!
میدانی مریم که دوستت دارم؟ حتما میدانی!
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو
گیرم این باغ ، گلاگل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو
گیرم این باغ ، گلاگل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟
بسیار ساده و روان
می نویسی
موفق باشی
Beautiful and with a sense
که فصل نمیشناسد ...
سلام
مرسی از وبلاگ خوبت
شما رو لینک کردم
شما هم به من سر بزن
مریم مریم مریم ...