من ادبیات می خونم

سوال: 

۱. چند واحد دیکته دارین؟ 

۲. نه.پرسیدم چی می خونی؟ 

 

درخواست: 

۱. یه شعری بگو توش تشکر از استاد باشه.می خوام بهش کتاب هدیه بدم،اولش بنویسم.

۲. یک انشا می نویسی؟در حد پنجم دبستان لطفا،«بهار را توصیف کنید.» 

 

پیشنهاد جالب: 

۱. بیا مشاعره کنیم. 

۲. برامون فال حافظ بگیر. 

 

فوق برنامه: 

۱. این بچه رو می خوابونی؟سرگرمش کن.براش شعر و قصه بگو.

نظرات 16 + ارسال نظر
شقایق شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://shabdar-4par.persianblog.ir

خواب دیدم دارم یه ژستی رو تو وبلاگ تو می خونم که جدید بود یعنی قبلا نخونده بودم. بعد همه چیش هم قشنگ شبیه نوشت ههای تو بود یعنی هیچ شک ندارم که خوابه و کشکه. صبح هم بیدار شدم یادم بوود چی نوشته بودیا...

[ بدون نام ] شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ

حالا پشیمونی که ادبیات خوندی ؟!

ناگهان شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://all-of-a-sudden.blogfa.com

یه چیز دیگه هم هست مریم. شعر برای سنگ قبر انتخاب کردن. سراغت نیومدن تا حالا؟ سراغ من که اومدن، بعد هم که نظرمو گفتم خوششون نیومدو گفتن: چه جوری ادبیات می خونی پس؟

حسین شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

یه نقطه‌ای شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://1noghteyee.blogspot.com

خوش به حالت! خـــــــــوش به حالت! خوش به حالت!

amirosein شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ب.ظ

شما مگه ادبیات نمی‌‌خونی؟ یه شعر واسه ما بگو.

[ بدون نام ] شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ب.ظ http://vierzehn.blogfa.com

این حسینِ بالای یه نقطه ای عین این مطلب رو برای منم کامنت زده.
بجون خودم !!

سامان یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ

از من یه بار شعر برای اعلامیه ترحیم خواستن گفتم در غم روزها بیگاه شد الخ. بعد داشتم با خودم فک می کردم که شعرو خز کردم خوشبختانه خوششون نیومد.

مهدی صلاحی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.negahtonegah.blogfa.com

دوست عزیز
سلام وبلاگ زیبایی دارید
ومطالب خوبی در آن دیده می شود
افتخار دهید به پایگاه هنری ما سری بزنید
وب گروهی هنری نگاه تو نگاه
www.negahtonegah.blogfa.com

داداش کوچیکه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ

:))
البته این مشکل رو نه فقط دانشجوی ادبیات، بلکه همه دارن.
مثلا یارو دکتره رفته مهمونی(رفته تفریح کنه، خوش بگذرونه،...). یارو شلوارشو تا زانو بالا می‌زنه و می‌گه:
-مگه شما دکتر نیستی؟ این پای ماچن‌وقته(دو،سه سال) زق زق می‌کنه. یه نگاهی بهش بنداز.
تصور کن! وسط مهمونی:)

گرگ بیابان یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://theories.blogsky.com

:)))))))))))۰

- من روانشناسی میخونم
+ میشه بگی من چجوریم؟

آخ آخ آخ... حرص درآره

سایانی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ http://sayani.blogfa.com

سلام
چون خودم هم ادبیات خوندم، دقیقن گرفتم.

منتها ادبیات زندگیه.
شاد زی مهر افزون.

هانیه یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 ب.ظ http://aztobato.persianblog.ir

وای از این ادبیاتا که می‌خونی به ما هم یاد بده!‍!

کدی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ق.ظ http://mancaddyhastam.blogsky.com

واااااااییییییییییی منم ادبیات می خونم! آی حرصم درمی آد!..... از من متن تقدرنامه می خوان فال حافظ می خوان به قول تو شعری که در آن فلان باشه و بهمان! بعد هم می گن: های ادبیاتی! باید بلد باشی! تو چه ادبیاتی هستی....
من یک کار مثبت کردم: گفتم خودتون رو بکشید من فال حافظ بگیر نیستم! همینه که هست! این قدر بشینید فال حافظ بگیرید و باهاش شوهریابی کنید که بترکید!... والله!

فریبا دیندار دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ

دلم برایت بد جوری تنگ شده...
دلم حرف هایت را می خواهد مریم...
اما از حرف زدن هم می ترسم.
نمی دانم چم شده

قنبیت چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.ghonabit.blogfa.com

جالب بود خندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد