منتظر بودم.ایمان داشتم که بالاخره یک روزی جغدی از آسمان میآید و نامهای میاندازد توی بغلم که تو جادوگری،چمدانت را ببند به مقصد هاگوارتز.
تابلوی نقاشی را میگذاشتم جلوی پایم،چشمهایم را میبستم و میپریدم رویش،بعد یواش لای چشمهایم را باز میکردم و ... لعنتی،هیچوقت خبری از آن دنیای رنگارنگ مری پاپینز نبود. خودم بودم و دنیای رنگ و رو رفتهی اطرافم،من که اندوه عصرهای جمعه را بلد نبودم،غروبهای کشدار را نمیشناختم.اما میفهمیدم که چیزی کم است و توی دلم میگفتم نه،رویا نیست.هر بار خودم را دلداری میدادم که هفتهی بعد،هفتهی بعد...
شاید هفتهی بعد پریدم توی تابلوی نقاشی،دنیای اسبها و کالسکهها و مهمانیهای باشکوه،دنیای رنگها و شادیهای تمام نشدنی.
هیچوقت جغد هری پاتر از هاگوارتز برایم نامه نیاورد.هیچوقت نتوانستم بروم توی تابلوهای نقاشی زندگی کنم،سایهی هیچ بابالنگدرازی نیفتاد روی غروبهای کسالتبارم.
فقط آرزوهایم هی قد کشیدند و بزرگ شدند و دستهای من هی کوتاهتر ماند و کوتاهتر.
از رویا پردازی میترسم.
اما این روزها،این غروبهای کشدار را با رویای دنیایی سبز پر میکنم.دنیایی که لازم نباشد از آن فرار کنم و پناه ببرم به دنیای تابلوهای نقاشی و جادوگری و افسانه.
کمک کن! کمکم کن تا کمک کنم که هیچ احمقی مثه من تو دنیا نمونه!
خیلی باحالی!
بیا اون ورا هم نیز!
وای وای ! ای وای ! ای وای و هوار !
:((
حالا اینم باز یادم انداختی .
(من یه سری که جغد نیومد برداشتم نامه نوشتم به الیور وود که کاپتان هری اینا بود! عاشقش بودم! گفتم شاید بتونه پارتی بازی کنه!)
هاه! مثل همین آرزوها که دیشب داشتی برای من می کردی. جوون می شیم، سبز می شیم. باورنکردنی ترین ها...
پناه بردنم عجب درد بی درمونی شده این روزها
ممنون که رویا ساختن رو یادمون انداختی مریم. هرچند سخت ترین کار دنیا باشه این روزها.
یادم افتاد که جای کامنت وبلاگ این جاست.
و سازم رابغل می کنم رنگ هایم را کامواهایم را مداد هایم را
. چشم هایم رامی بندم
کلاه بوقی ام رامی گذارم سرم
و بعد
بعد کاش لاقل رنگ داشته باشدمریم
وگرنه همین جا توی قلعه ام بس خواهم نشست
باران
می زند بوسه به انگشت درخت!
چه خوبی تو
حالا یک کبوتر جای جغد می آید
مواظب باش یکی از پنجره ها باز باشد
رویا مرگ نداره فقط اینطور حس می شه که هرگز نمیاد... هرکسی دنیای پشت تابلوی خودشو داره منتها آن شور و حرارت و عشقی که بین ما و سایه ی بابالنگ دراز یا تخیلات شیرین مثل هری پاتر وجود داره روز به روز تحلیل می ره... یه کتابی بود به نام آپارتمان طبقه ی سیزده... اول راهنمایی بودم که این کتابو خوندم... تخیل عجیبی داشت و منو اونقدر جذب خودش کرده بود که به واقع تو اون دنیا زندگی می کردم... جادو! این کلید رویاست و علاقه ی اسطوره ای ما به جادو هنوز به همون قوت قدیم پابرجاست... ما دوست داریم تو دنیایی سراسر جادو و اتفاقات عجیب و غیر منتظره زندگی کنیم
رویاهامون رویا نمیمونه که؟ یه روزی زندگی می کنیم ما هم مثل همه مردم دنیا؟ یه روزی، یه جایی ...
امان از غروب های کشدار... امان
...
بارت را ببند بیا به سرزمین خاموش
تو جادوگری
...
من که همیشه سعی کردم دنیای آرزوهام رو تو همین دنیای واقعی درست کنم... یعنی سعی کردم تو همین دنیای واقعی تو دنیای آرزوهام زندگی کنم...
من وقتی دیگه یازده سالم تموم شد، دست از آرزوی جادوگر شدن کشیدم. حالا جادو توی زندگی خودمو می بینم و اینه یه منگول بیشتر نیستم!
راستی بالاخره یه وبلاگ واقعی درست کردم. این یکی دیگه موندگاره!
میخوانیم همـچون گذشته !
اییییییم ... یه چیزی بگم ؟ من کلن اوضام داغونه ! من هنوزم مثه همون شونزده هیوده سالگیم دارم خیال پردازی می کنم :| بعدش واسه همین کلن مشکل دارم ... هی تداخل ی سن با خیال دارم !
من عاشق این لینک های روزانه بودم مریم
چرا برش داشتی پس؟!
به خاطر این لینک هات هم که شده بودی هر وقت یم اومدم نت وبلاگت رو باز میکردم...
فریبا لینکهای روزانه م سر جاشه:)
اون باکسی که برش داشتم باکس گوگل ریدرم بود.خب تو که توی خود ریدر می بینی شرهامو،نمی بینی؟!
به بعضی دلایل مجبور شدم برش دارم.
می بینم
اما خب
دوسش داشتم
جدی می گم ها
دوسش داشتم
هوم..
شر هات رو اونجا می خونم
تازه
ژروفایل هم ساختم
دست می زنی واسم/!
البته ناقصه ها
اما همین که ساختم یعنی یه قدم رو به جلو ورداشتن :دی
یه ژروفایل از خودت میدی؟
سلام...
خدا جلال آل احمد رو بیامرزه...
راستی دوچرخه به روز شد.
تو کسی به نام مونا آق شاهی می شناسی ؟
شش هفت ساله که باهاش رفیقی ولی
بهش یه زنگ بزن بگو فلانی گفته خاک تو سرت کنن. از بس که بزرگ نمی شی.راستی مریم,شاید هیچوقت دیگر مرا نبینی.
همین.
مریم چه جوری عکس شر کنم؟! خودم ها... نه اینکه یکی گذاشته باشه منم شر کنم. ببخش سوال های گودری ام رو این جا می پرسم :دی
این بالایی من بودم ها :دی
سلام ... خوشحالم بعد از سالها دوباره پیداتون کردم و احساسا خوشایندی بهم دست داد چون یه دوست قدیمی رو پیدا کردم که واسم خیلی قابل احترامه ... موفق باشید
وقت کردی یه پست جدید بزن.. .
آقا والا اینجا هم خبری نیس..
مرغه همسایه غازه..