زویی نشستهبود لبه وان،داشت سیگار میکشید.
همینطوری رفتم تو،در نزده.چیزی نگفت،فقط نگاهم کرد.توی چشمهایش چیزی بود شبیه اینکه حوصلهتو ندارم،زود بگو برو.
یکدفعه از دهنم پرید:سالینجر مرد،دیشب.
مکث کرد.بعد گفت: ۹۱ سال.زیاد نیست؟دیرم شدهبود.
بهش نگفتم دیروز هوا خیلی سرد بود.تنبلیام میآمد ژاکتی،چیزی تنم کنم.میلرزیدم و فیلمی میدیدم که پارک داشت و نیویورک.بعد یکهو یاد هولدن افتادهبودم،دریاچه یخزده سنترال پارک، اردکهایی که معلوم نبود کجا رفتهبودند و هولدن نگرانشان بود.
فکر کردم میگوید:دروغ نگو.
هنوز سرش پایین بود.بعد گفت:نروید توی این وبلاگهایتان هی بنویسید سالینجر مرد،هولدن بیپدر شد،زویی تنها شد،خانواده گلاس فلان شد...خب؟
میخواستم بگویم:یعنی نشدید؟
زویی گفت:میروید ناله میکنید جوری که انگار هفتاد سال رفیق گرمابه و گلستانتان بوده.ما خودمان می دانی چند سال بود ندیدهبودیمش؟
بعد گفت:لعنتیها،حالا میرود تیتر صفحه اول،هر کانال بزنی عکسش هست،تشییع جنازه و یادبود و از این چیزها.
خواستم بگویم کاش زنده بود،بالاخره زنده بودن سالینجر بهتر از نبودنش است.دیدم میگوید زنده بود چی کار میکرد؟چند سال بود که چیزی چاپ نکردهبود؟
میخواستم بهش بگویم همین که جایی،توی این دنیای لعنتی،کسی مثل سالینجر نفس میکشید امید بود برای خودش یکجورهایی...بعد لابد میگفت:مگه تو میشناختیش؟مگه تا حالا دیدهبودیش؟
یکدفعه گفت:برو بیرون.صدایش عصبانی نبود.یعنی صداش هیچی نبود،نه عصبانی،نه ناراحت،نه بیتفاوت،نه گریه،نه بغض.
داشتم میرفتم بیرون که صدایم کرد:فقط به هولدن نگو،خب؟
چشمهاش بفهمی نفهمی قرمز شدهبود.
میخواستم دیشب برات تسلیتی بنویسم که دیدم به روز نکردی و میدونستم که فردا با چنین مطلبی آپ میشی!تسلیت!
خیلی خوب بود مریم. خیلی
تکرار می کنم: خیلی خوب بود مریم. خیلی.
عجب چیزی بود....
من همین چنددقیقه پیش شنیدم خبرشو
حیف...
بقای عمر ادامه دهندگان راهش.. .
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.
دروغ گو .دروغ گو .تو به خودتم دروغ گفتی!! یعنی اگه فردا بیای دروغ گو می شی و دشمن مسلم خدا! تازه فاقد وجدان هم حساب میشی.!اون وقت دعاهات اثر نداره!!!نبینم فردا باشیا.. نسیم شنود داره!!
سلینجر درسته.
هیچ فکر کردی چرا بعضی آدما وقتی می خوان به کسی تسلیت بگن ، میگن ( غم آخرتون باشه ) به جای تسلیت گفتن میگن بعدیش خودتون باشید . تا حالا شنیدی کسی به کسی بگه اینا توی دل همه ی آدمای دنیا برای همیشه زنده هستند آدمای مثل سلینجر که در دل آدمهایی که هنوز بدنیا نیومدن هم زنده خواهند شد مگه میمیرن ! بازم به مریم !
خدا کنه همه حواسشون باشه که به هولدن چیزی نگن ...
الهیییییی! خیلی قشنگ بود... چشمای منم بفهمی نفهمی آخرش قرمز شد !!!
سلام فرشته!
خیلی قشنگ بود!
سلام مریم جان. باید بگم داستان کوتاه زیبا و تاثیر گذاری بود. به خاطر قلم زیبات بهت تبریک می گم. موفق باشی
ایکاش خوبا حالا حالا حالاها بمونن. خیلی خیلی زیاد بمونن.خیلی .
خیلی عالی نوشته بودی . آن آخرش که به هولدن نگو تکان دهنده بود !
و نیز آدم بعضی وقتها دلش برا اتفاقهای نیفتاده تنگ میشه عالی بود .
ایشالا قبول میشی!
حاضرم همه زندگیمو بدم اما ببینم موریل چطور برای مادرش تعریف می کنه که سالینجر هم رفت پیش سیمور.
به دیدن یک روز بد برای موز ماهی بیا
بغض.
زندگی مونا رو بخونید ضرر نمی کنید