خیلی وقت است می خواهم برای ساره چیزی بنویسم.هی امروز و فردا می کنم،روزها کش می آیند و دل ساره جایی میان این روزها بدجور گرفته لابد.هی امروز و فردا می کنم که دیدی امروز که از خواب بیدار شدم یکی از بولدهای گودرم خبر آزادی مهدی شیرزاد باشد.
***
ساعت چند بود؟دوازده شب؟روزهای آخر ماه رمضان.من تا حالا اینجوری بی خبر تا این ساعت شب بیرون نبودم.آن هم با چند نفر خل تر از خودم!ساحل و لطیفه و یاسمین و ساره...باران بدجور مستمان کرده بود،سفره مان را جمع نکرده بودیم.هر جا وسعمان رسیده بود ظرفی چیزی ولو کرده بودیم وسط خانه.اما زدیم بیرون آخر سر.به غرغرهای من گوش ندادند که شب است و دیر است و فردا مامان و بابای یاسمین از مسافرت بر می گردند،حداقل خانه را مرتب کنیم...رفتیم بام تهران و چه شبی بود،چه هوایی.«گل گلدون» می خواندیم و «یار دبستانی من»،دستهای هم را گرفته بودیم و ساره می گفت:من مواظبتان هستم.بلد بود مواظبمان باشد یعنی؟نمی دانم!از وقتی همسرش را دستگیر کرده اند ندیدمش.از بچه ها حالش را پرسیده ام و از دور هی نگرانش شده ام که نکند چشمهای سبزش،لبخندش،صدایش دیگر برق نزند.
***
ساره ی زیبا و مهربان،ساره که آن شب منتظر مهدی بود تا از ماموریت برگردد و وقتی پشت تلفن با او حرف می زد خوشبختی توی صدایش موج برمی داشت.شب تا دم سحر بیدار بودیم.چرت می گفتیم و ساره مثلا درس زندگی می داد و نصفه شبی زده بود به سر من و ساحل و شب به گلستانها منتظر کسی بودیم!حالا هی به ساره فکر می کنم،چند وقت از عروسی شان گذشته؟نکند ساره دیگر نخندد؟که صبور نباشد دیگر؟
***
ایشالا که همه زودتر آزاد میشن. آدم واقعا نمی دونه به ساره ها چی باید یگه.
و خداوند حاضر است و ناظر بر همه چیز و همه کس.. .
.. .امید به خدا.. .
؛نکند صدایش دیگر برق نزند؛... نکند؟؟
سلام
واقعا مثبت بودنت را با توصیه های ایمنی ات نشان دادی!
به امید روزهای شاد
شبهای آروم
مردم خندون
دلهای بزرگ
عشقهای سترگ
به امید خنده دوباره ی تمامی ساره ها
مریم انقدر پایه ها سست شده که از یه فوت هم می ترسن . این ترس مثل مرض ریشه دونده ... توی ابعاد زندگی همه ی ادمها... وای که اگه تا دیروز مخالف بودم حالا معاند شدم اگه می تونستم بشنوم حالا کر شدم . بد جوری کینه ای شدم .مثل یه زود پزی شدم که زیرش روشنه هر ان احتمال ترکیدنش هست .شبای احیا نه برای هدایت که برای رسوایی اینا که تیشه به ریشه ی دین می زنن از ته دلم دعا کردم. آمین
مریم من ساره ام...باورم نمیشه که از من نوشتی.که انقدر نگرانمی...من خوبم و صبور تا وقتی دوستای خوبی مثل تو دارم عزیزم...دعام کنید...