تمام چیزهایی که تو داری و من نداشته ام هیچ وقت.اسمش حسرت نیست،غبطه هم.می نشینم و نگاهت می کنم.آن زنانگی دنباله دار را که توی شال سر کردنت،توی لبخند های تک و توکت و توی گوشواره هایی که تا شانه هایت رسیده پنهان شده.این واژه را دوست دارم.این زنانگی غریب که توی رگهای آبی دستانت پخش شده و یک جور مثل یک حفاظ همیشگی،مثل یک افسون دور و دراز حفظت کرده.
تویی که رو به رویم مچاله شده ای،تویی که با دستمال تند و تند نم اشک را از سر مژه هایت می گیری،تویی که اندوه مثل یک قصه بی پایان ریشه دوانده زیر پوستت.
من را ببین،پاهایم را جفت کرده ام و با شانه های صاف جلویت نشسته ام.نگران هیچ چیز نیستم،از خیانت هیچ کس نمی هراسم و گوشه لبم را نمی جوم.
اما صدای توست که با یک نوای زنگ دار و محزون توی هوا پخش می شود،صدایی که انگار دارد کلی سرما را عقب می زند،و همان زنانگی که گفتم توی صدات هم هست،توی قدم هایت هم.
مثل رازهایی که ریخته ای توی جیبت،مثل طره موهایی که سایه انداخته رو چشمانت،مثل یک تابلوی مینیاتور ظریف که هزار ریزه کاری دارد...نگاهت می کنم و اسمارتیزهای رنگی را جدا می کنم،از هر کدام یکی که بنشینند کنار رازهای توی جیبت و هر وقت نگاهشان کردی یاد من بیفتی که شکل هیچ افسانه ای نیستم،هیچ افسانه ای!
من هم نیستم ! شکل هیچ ... چیزی نیستم...
چه زنانگی را زیبا تصویر کردی
آن زنانگی دنباله دار را توی شال سرکردنت...
اینو خیلی دوست داشتم.
مدت زمانی شاید خیلی طولانی فکر میکنی که بیقصهای... بی افسانه اما... روزگار بهت ثابت میکنه که...
تازگیها چیز زیادی دستگیرم نمیشود.
مریم مرسی. مرسی که هستی. مرسی. مرسی
وای مریم...خیلی قشنگ بود...دلم می خواد ۱۰۰۰ بار بخونمش...
چه غمگین بود...خیلی زیاد...
عالی بود این نوشته، مریم.
های! آینه ی من...روزهای نیامده!...دوستم بدار
ولی اگه کسی با همه زنانگی ظریفش از سر عجز و شکست جلوی روی من اشک بریزد باز من شانه هایم را راست نمی گرفتم و به خاطر نداشتن چیزی برای نگرانی با آسودگی نگاهش نمی کردم. من همیشه عاشق زنانگی ای بوده ام که دیگران داشته اند و من نداشته ام. و همیشه گوشه لبم را به خاطر نداشتنش جویده ام.
امروز قدری بین پست هات از ابتدا تا امروز پرسه زدم. از هر سالی تعدادی رو به طور رندوم خوندم. اگرچه نوع نوشتنت از همون سال ۸۲ تا الان همچنان قشنگه اما خودت خیلی فرق کردی. تو رسما بزرگ شدی. نمی دونم شاید زنانگی در تو خیلی بزرگ نشده اما بزرگی دنیا رو لمس کردی. تنه ات خورده به تنه زندگی. تو بزرگ شدی و من حس می کنم با پستهای اولت راحت تر ارتباط برقرار میکنم. شاید اگه منم بزرگ شده بودم ...
قشنگ نوشته بودی زنانگی اش...
زنانگی دنباله دار ... قشنگ بود
مریم
تو چقدر قشنگ تر از همه ادم ها می نویسی.
نوشته هایت را که می خوانم دلم پر از بهار می شود...
چقدر خو ب است که تو هستی
چقدر خوب است که تو را دوست دارم
چقدر خوب است که من را پر از شادی های نارنجی می کنی با نوشته هایت مریم...