خوشحالم که باهات آشنا شدم. اما قضیه اینه : مخالف ام ! به نظرم وظیفه ی ادبیات آکادمیک حرکت به سمت جلو ئه. (گرچه اساسا معتقدم هنر آکادمیک یه مفهوم متناقضه. چون تحصیلات آکادمیک به نفسه به سمت نظام مند کردن مفاهیم گرایش داره و این برای هنر سم ِ . چرا که ذات هنر ، خصوصا هنر مدرن ، همون طور که ازرا پاند ، توصیه اش کرد ، با نو شدن مداوم همراهه و این در یه سیستم آکادمیک خواه ناخواه غیر ممکنه.خواستم بگم آگاهم به این پیش فرض که آوانگاردیسم جز ذاتی هنر محسوب میشه و در یه چهارچوب نظام پذیر نمی شینه) اما بحث بر سر اینه : زیبایی شناسی آکادمیک ما فرسوده است و در نتیجه حتی امکان ساپورت هنر پیشرو رو هم نداره ، چه خاصه تولید ادبی! نمی دونم تو چقدر با نظر من موافقی.من می دونم دانشگاه قراره از من چی بسازه و نمی خوام به این تن بدم.فکر می کنم تا حدودی باهام موافق باشی که دیگه محقق تر از شفیعی یا مثلا زرین کوب شدن تقیربا محاله. اینو واسه این می گم که بدونی براشون احترام قائلم. اما سوال من اینه : این آقایون با تمام ارزش ها و کبکبه و دبدبه شون در روند جهانی شدن ادبیات معاصر فارسی چه نقشی داشتن؟! می دونی می خوام چی بگم؟ اینکه : رفیق! ما این بازی رو قبلا باختیم.حالا چرا باید به وقت اضافی امید داشته باشیم؟!
ریحانه
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 ساعت 06:14 ب.ظ
دلم برات تنگ شده نگهبان کودکانگی ام!! برنامه دارم اگه بشه باز بیام یونی تون. به شاهین سلام زیاد برسون(جناب آقای شیرزادی منظورمه) بعضی وقتا بیا شرق بهشت. اون که با اسم «مطرود» مینویسه منم.
زمان طولانی میشود برای کسانی که غصه دارند. کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند. دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند . زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما ؟! .................... اما ابدی میشود ، برای کسانی که عاشق هستند
کوچولوهه همیشه از بودنت حس خوبی میشه !!! میبینم که فریزی (همون فیروزه) هم اینجاس و ما بهشون ارادات ویجه داریم. می بوسمت هم مثل نیکو خانوم بالایی !!!!!!!!!!!۱
نقره ای
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 ساعت 03:33 ب.ظ
کاش باد بیاید. ابرها را با خودش ببرد. . . . آخر زندگی را دوست دارم.
نقره ای
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 ساعت 10:32 ب.ظ
نگاه زیبایی است .
در زوایای دوست داشتنت
که غرق می شوم
باران می بارد
در زوایای دوست داشتنت
باران که می بارد
غرق می شوم
می شه غرق نشی
دوست دارم حالا حالاها نگاهت کنم
خوشحالم که باهات آشنا شدم. اما قضیه اینه : مخالف ام ! به نظرم وظیفه ی ادبیات آکادمیک حرکت به سمت جلو ئه. (گرچه اساسا معتقدم هنر آکادمیک یه مفهوم متناقضه. چون تحصیلات آکادمیک به نفسه به سمت نظام مند کردن مفاهیم گرایش داره و این برای هنر سم ِ . چرا که ذات هنر ، خصوصا هنر مدرن ، همون طور که ازرا پاند ، توصیه اش کرد ، با نو شدن مداوم همراهه و این در یه سیستم آکادمیک خواه ناخواه غیر ممکنه.خواستم بگم آگاهم به این پیش فرض که آوانگاردیسم جز ذاتی هنر محسوب میشه و در یه چهارچوب نظام پذیر نمی شینه)
اما بحث بر سر اینه : زیبایی شناسی آکادمیک ما فرسوده است و در نتیجه حتی امکان ساپورت هنر پیشرو رو هم نداره ، چه خاصه تولید ادبی! نمی دونم تو چقدر با نظر من موافقی.من می دونم دانشگاه قراره از من چی بسازه و نمی خوام به این تن بدم.فکر می کنم تا حدودی باهام موافق باشی که دیگه محقق تر از شفیعی یا مثلا زرین کوب شدن تقیربا محاله. اینو واسه این می گم که بدونی براشون احترام قائلم. اما سوال من اینه : این آقایون با تمام ارزش ها و کبکبه و دبدبه شون در روند جهانی شدن ادبیات معاصر فارسی چه نقشی داشتن؟!
می دونی می خوام چی بگم؟ اینکه : رفیق! ما این بازی رو قبلا باختیم.حالا چرا باید به وقت اضافی امید داشته باشیم؟!
زیبا ست.
دلم تنگیده برات!
نوشته هاتو خوندم :به دلم نشست : بازم میام : فعلاً
اگر مایل به تبادل لینک هستی با خبرم کن
دلم برات تنگ شده نگهبان کودکانگی ام!!
برنامه دارم اگه بشه باز بیام یونی تون.
به شاهین سلام زیاد برسون(جناب آقای شیرزادی منظورمه)
بعضی وقتا بیا شرق بهشت. اون که با اسم «مطرود» مینویسه منم.
طرح زیبایی بود.به من هم سر بزن
چقدر جالب که دوست داشتن هم زاویه داشته باشه ...
آه باران باران.
شیشه ی پنجره را باران شست .
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست.
آره انگاری خرابه... نمیدونم چیکارش کنم...
دوستت دارم
زمان طولانی میشود برای کسانی که غصه دارند. کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند. دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند . زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما ؟! .................... اما ابدی میشود ، برای کسانی که عاشق هستند
هووم!
خوبه.
شاد باشی
خشکسالی که باشه...؟!
سلام، خوشحال می شم که از وبلاگ من دیدن کنید و نظر خودتونو بنویسید. چند تا داستان کوتاهه که خوبه بخونیدش. منتظرم. ممنون.
گودو
سلام
عشق من بدون زاویه است
صاف صاف
پس...
خیلی جالب بود
موفق باشی
من چرا نمی دونستم برای این بازیه دعوتم کردی!!!!آخه منم محال اینا زیاد دارم!
مامان.... (بغض خفن چون ۲ هفته است کسی رو به این اسم صدا نکردم.)
الان که ما "به روز رسانی" کردیم وب خراب شده رو هم نمیای اون ورا؟؟تشریف بیارید قدمتون رو چش آدونی. !
(در مورد بغض الکی گفتم ولی دلم گرفته از دوری ات!!)
سلام
همیشه سبز باشید .
مریم جون حرص نخور. نه عزیزم حق با تو هم هست . اشتباه متوجه منظورت شدن بچه ها ....
راستی این شعرت حس خوبی می داد ولی زوایا ؟ یعنی چی؟ میشه برام توضیح بدی لطفا
نمی دونم شاید نتونستم منظورم رو درست به بچه ها توضیح بدم،قضیه سوءتفاهمه فکر کنم!
*دوست داشتن زاویه دارد!نمی دونم چه جوری توضیح بدم زاویه ی دوست داشتنم رو!
یه چیزی تو گلوش گیر کرده بود انگار... یه پست الکی گذاشتم و پاک کردم درست شد...
چه دیریم گاهی مریم . دیر بودن همیشه بد بوده است . می بوسمت .
کوچولوهه همیشه از بودنت حس خوبی میشه !!!
میبینم که فریزی (همون فیروزه) هم اینجاس و ما بهشون ارادات ویجه داریم.
می بوسمت هم مثل نیکو خانوم بالایی !!!!!!!!!!!۱
کاش باد بیاید.
ابرها را با خودش ببرد.
.
.
.
آخر زندگی را دوست دارم.
مهم نیست!
و چون لحظه آغاز پر طراوتم.
سپاس !